پاسخ : خاطره نویسی روزانه
معلم دین وزندگی ما که اقای امیدی باشند وارد کلاس شدن و با لحنی خوش سلام کردن و گفتند تختا رو مرتب کنین میخوام امتحان تستی بگیرم 7 تا از کنکور های سراسری و 3 تا تالیفی خودم.
خلاصه تختا رو مرتب کردیم وقتی معلم به طرف میز خودش رفت یهو احسان موی سر پوریا رو کشید و پوریا با...