• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

نتایج جستجو

  1. عملیات مخرب سمپادی

    ما یک روز که برای کلاس های المپیاد زیست رفته بودیم اژه ای (سمپاد پسرونه اصفهان ) استاد و بچه هاش خیلی دیر و زود کردند و بی بر نامه بازی در آوردند من هم از بی کاری داشتم در و دیوارا نگاه می کردم... کلاس بزرگ و پر نور با سقف خیلی بلند( همون کلاس آ خر راهرویی را میگم که همیشه کلاس المپیادا اونجاست)...
  2. برایم شعر میخواند.

    برایم شعر میخواند. . . . بلند شدم ، پیراهن سپیدش را پوشیدم ، از تخت پایین آمدم موهایم را با دست بالا گرفتم و روی چوب سرد کف اتاق که حالا آفتاب افتاده بود سه قدم راه رفتم ... فقط سه قدم گفتم این هم شعر من
بالا