پاسخ : اتفاقای عجیب
باید بگم که من کلا خیلی خیالاتیم....اما وحشتناک ترینش این بود که یکی از شبای تابستون من توو هالمون خوابیده بودم که هی صدای راه رفتن رو پله ها اومد..اولش خیلی نترسیدم چون همش اینجوری میشدم اما یهو صدای بوقه تلفن از توو حیاط اومد ساعت 2 نصفه شب بوداااا بعدشم همسایمون اومد بچه...