پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف مي كنم سر كلاس رياضي از گشنگي به بهانه ي باز كردن پنجره قند هاي چايي معلم رو برداشتم با بچه ها خورديم جون گرفتيم بعد
معلمه مونده بود قند هاش كجاست؟
پاسخ : سوتیها
تو اتاق خوابيده بودم بعد بخاري رو روشن كرده بودم بعد ديدم بو گاز مي ياد پنجره رو هم باز كردم مامانم اومده مي گه: چرا بخاري رو باز كردي پنجره هم رو روشن؟
من: چشم الان بخاري رو مي بندم پنجره رو هم خاموش مي كنم.
بابام: =)) =)) =))
من : ;)) ;))
مامانم: :-w :-w به من مي خندين ؟من و...
پاسخ : سوتیها
آغا امروز ما معلم نداشتيم نصفمون تو حياط بودن ما ها ه تو راهرو به سمت حياط عازم بوديم ي بنده خدايي ترقه انداخت بعد چون فقط ما كلاس نداشتيم ناظممون اومد بالا ما رو تو راهرو ديد گفت سر كلاس ببينم
اومدسركلاس گفت :كاره كي بود خودتون بگيد ؟
ما: :-?
ناظم با حالت داد:كاره كي بود؟...
پاسخ : چگونه خرخوان شویم؟
تو مدرسه همه به من مي گن خر خون ولي من اصلا عين آدم درس نمي خونم همش سر نت و فيس بوك و رمان هزار چيز ديگم من فقط سر كلاس ششش دنگ حواسم به درس اين هم ي راه هست.