قطره ای افتاد
کوچک
و گذشت
با صدای نغمه ی فرهاد
غصه ای دیرین و تلخ ،
روی قلب من نشست
رو به روی دیده ام
رنده می شد ، خرد می شد ، خوار میشد یک پیاز
بار های منفی ابر دلم
صاعقه می ساخت بین دیدگانم در نماز
در نماز پوچ خود
سعی کردم دور کردن فکر دنیایی دگر
هر چه سعی من فزون ،
سیل موج غصه و فکر و خیال...