با بچه ها اردو مشهد رفته بوديم، از اونجايی که بچه های فاميل ما از دم ديوونه تر از منن، براشون ماسک وحشتناک سوغاتی خريدم! يکی از دوستام خيلی از اين ماسکه می ترسيد. شب که می خواستيم بخوابيم همه برقا رو خاموش کرديم، الّا يه چراغ خواب که نورش قرمز بود (صحنه را تصور بفرماييد)
بعد همه خوابيده بودن،من...