من چن تا از اولیا رو یادمه اولیش رو بابام میخواست ببره دکتر منو یعنی تا این حد لوس بودم :* بعد مامانم گفت خودت درش بیار (نمیدونم از چه اصطلاحی استفاده کنم ) پولشو بهت میدیم برو باش بستنی بخر دومیش گیر کرد توسیب که سفت بود یکش هم خودم باز انداختمش بعد شروع کردم نماز خودن ودر همین حین غش کردم...