نتایج جستجو

نور خورشید نشد سایه مهتاب که هست فصل بیداری اگر نه سفر خواب که هست اگر از بودن من جای کسی تنگ شده کشتی نوح نشد قایق سهراب که هست

خواهی که برنخیزدت از دیده رودِ خون دل در وفایِ صحبتِ رودِ کسان مَبَند ز آشفتگیِ حالِ من آگاه کِی شود؟ آن را که دل نگشت گرفتارِ این کمند بازارِ شوق گرم شد آن سروْقد کجاست؟ تا جانِ خود بر آتش رویش کُنم سپند

• اسم: نهال • سن: کمی تا 23 • اگه بخوای خودت رو تو یک تا دو جمله به کسی معرفی کنی چجوری توصیف می‌کنی: سلام من نهالم ^^ بنا به موقعیت ممکنه جملاتم و اون چیزی که باهاش خودم رو معرفی میکنم فرق کنه • سه تا کلمه‌ای که فکر می‌کنی بقیه باهاش توصیفت می‌کنن: منطقی ، مستقل ، خوشحال! • اولین خاطره‌ای که از...

این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود؟ ور بود نیز چه شد؟ مردم بی عیب کجاست؟

شده آیا که شبی تا خود صبح فکر کنی من پر از فکر توام هر شب خود را تا صبح

سلام و درود دوستان عزیز مهاجرت کرده! لطف کنین اینجا درمورد سیستم بهداشت و درمان کشوری که رفتین توضیح بدین مثلا اینکه اگه دچار حادثه بشین چقدر طول میکشه بهتون رسیدگی بشه؟ توسط چه کسی؟(متخصص ، پرستار تریاژ یا چی؟) اگه دچار بیماری بشین چی؟ اصلا از چه مرحله ای به بعد فرهنگ و بیمه اون کشور رفتن پیش...

میشه یه انجمن تحت عنوان مهاجرت داشته باشیم کلا؟؟ بعد توش موضوعات اپلای و فرهنگ و سیستم آموزشی و بهداشت و اینا جدا باشن؟؟

تولدتون مبارک🥳 امیدوارم سال جدید زندگی براتون پر از شادی و آرامش و موفقیت باشه

اگه سوال رو درست متوجه شده باشم اینجوری میشه که هر روز 5000 تومان میده برای چایی. که 3550 خود چایی هستش و 1450 باقی میمونه حالا اگه m روز بره و 5000 تومان بده برای چایی به اندازه m تا 1450 تومان طلبکار میشه که درنهایت میشه n تا 3550 که درواقع همون چایی باشه پس m 1450 = n 3550 که نسبت m به n میشه...

فدای پیرهن چاک ماهرویان باد هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز

آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست ؟ وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست؟

صد خانه ز خوناب دلم ویرانست وز گریه زار بیم صد چندان است از هر مژه ناودان خون است روان گر من مژه را بهم زنم طوفان است

داریوش - اینجا چراغی روشنه هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه...

من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف تا به حدی است که آهسته دعا نتوان کرد

آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست

یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

آنکس است اهل بشارت که اشارت داند نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد