نتایج جستجو

پاسخ : هواداران استقلال بشتابید اخرین خبر : دیشب توی یه برنامه ی ورزشی که از شبکه دو پخش میشد فتح اله زاده گفت دو تا مهاجم جذب کرد ولی اسمشون رو نگفت امروز اخبار ورزشی:اکبرپور و عنایتی در استانه ی رفتن به استقلال. ------------ البته من از اومدن اکبرپور زیاد خوشحال نیستم سر تا پاش حاشیست...

پاسخ : خاطرات المپیادی بهترینش گرفتن پول بستنی برای 20 نفر توسط یکی از بچه ها بود.;d

پاسخ : اشک ها به جای واژه ها ببین منظور منو متوجه نشدی این دیگرانند که همچین برخوردی با اشک یا گریه ی ادم دارند منم حرفت رو قبول دارم گریه کردن هیچ ربطی به لوس بودن نداره در واقع یه جور مقابله و گرفتن ارامشه و برای هر کس توی هر لحظه ممکنه اتفاق بیافته اما مثلا وقتی یه بچه چه دختر چه پسر...

پاسخ : اشک ها به جای واژه ها نمیدونم چرا هر وقت که گریه میکنم بهم میگن لوس ولی میدونم بیشتر گریه هام یا برای دوری بودی یا پایان. لحظه هایی که کنده شدن قلبم از جارو توی وجودم حس میکنم. ---------------------------- دوست دارم بگم اشک نشانه ی ضعف نیست ام راستش نمیدونم چرا همچین حرفی میزنم.....

پاسخ : ادبیات بد دانش آموزی شاید به خودم چیزی بگن تحمل کنم ام کلا هر کسی به عقاید خانوادم توهین کنه دیوونه میشم. X-(این کارم با کسی نمیکنم . ولی در کل تو جمعهای دوستانه مخصوصا دبیرستان که نمیشه کتاب ادبیاترو الگومون قرار بدیم :-? :-? ولی در کل حفظ ادب کمی لازمه ;;)

پاسخ : ما حق قضاوت درباره زندگی دیگران را داریم؟ 1-اصولا میگن صلاح کار مملکت خویش خسروان دانند 2-از کجا میدونید اگر شما جای اون شخص بودید چه تصمیم هایی برای زندگیتون میگرفتید. شاید بشه در مورد زندگی دیگران فکر کرد(صرفا جهت پند)ام قضاوت..... :-? :-? :-?

پاسخ : هواداران استقلال بشتابید lاستقلال داره کاری میکنه که ما حتی جرئت کری خوندن رو نداشته باشیم. اخه کدوم تیمی رو دیدی 6 تا ملی پوش داشته باشه اونوقت.. X-( :-[. ببخشید اما مثل اینکه بازی هارو کامل دنبال نمیکنی این فصل چند تا بازی رو سه امتیازش رو بخاطر رحمتی گرفتیم بازی با داماش صبا ...

پاسخ : هواداران استقلال بشتابید دوستان! لطفا انقدر خوش بین نباشید. بازی تو فولادشهره و (همونطور که گزارشگر بازی قبل میگفت) استقلال در 10سال اخیر نتونسته سپاهان رو در زمینش شکست بده.

پاسخ : تا حالا دقت کردین... تاحالا دقت کردید وقتی خونه تنهایید و خدایی نکرده می خواید احساس ارامش کنید و یه کاری انجام بدید تلفن و گوشی و زنگ در و ..... امونتون رو میبرند و اون لحظه ست که ارزو میکنید کاش یکی خونه بود و جواب اینارو میداد....

پاسخ : سوتی‌ها دندونام به شدت درد میکرد نمیتونستم بخوابم. مادرم:نمیخوای بخوابی؟ من: فکم داره میاد تو دهنم چه جوری بخوابم؟ مادرم:مگه الان فکت کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟ آخرین زنگ فیزیک سال تحصیلی دانش آموز x در حال حرف زدن با بقلی بنده دبیر فیزیک می بیند, عصبانی میشود. -از این به بعد کسی در کلاس من........... در همان آن زنگ می خورد

پاسخ : سوتی‌ها دوستم : بچه ها خانم روش السادات رو خیس کردن! منظورش خانم رئیس السادات بود که روش تحقیق درس می ده.

پاسخ : قشنگ ترین بیتی که شنیدید ... من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش فریدون مشیری

پاسخ : هواداران استقلال بشتابید من که اگه می تونستم خب می رفتم اما در کل زیاد خوش بین به بازی با نفت نیستم نفت میخواد سهمیه ی اسیا رو بگیره درنتیجه تلاشش مضاعف میشه اما در کل فوتبال رو نداره نمی شه پیش بینی کرد

پاسخ : مختلط شدن مدارس در ایران ببخشید ها اما ما که نمی تونیم همینجوری نظر بدیم قبل از اون باید کلی آدم که اطلاعات دارند بشینن برسی کنن . منم حرف خیلی از شما ها رو قبول دارم اما... بازم می گم باید برسی بشه

پاسخ : فريدون مشيري ... همراه حافظ درون معبد هستی بشر در گوشه محراب خواهش های جان افروز نشسته در پس خوشه سجاده صد نقش حسرتهای هستی سوز به دستش خوشه پر بار تسبیح تمناهای رنگارنگ نگاهی می کند سوی خدا از آرزو لبریز به زاری از ته دل یک دلم میخواست میگوید شب و روزش دریغ رفته و ایکاش آینده است من...

پاسخ : سوتی‌ها سر زنگ دین و زندگی دوستم اومد بگه امام حسن مجتبی گفت امام حسین مجتبی . البته کلا دوستان رفتن تو کار تغییر نام اماما، دبیر ادبیات: امام جعفر کاظم. :)

پاسخ : فرزانگان تهران[2-3-4-6-7] سایت 1. وارد مدرسه که می شدید اولین در بود.

پاسخ : فرزانگان تهران[2-3-4-6-7] از انتقاداتون ممنون. من خودم مسوول بوفه بودم واقعا به خاطر کم کاستی های بوفه از بچه های فرزانگان1 و خودمون معذرت میخوام دقیقا نمی دونم چرا اینجوری شد و فقط میدونم همه ی مشکلات تقصیر ما نبود و مدرسه هم کمی مقصر بود به غیر از امکانات ما مشکلی به اسم کمبود نفرات...

پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟ راهنمایی که بودیم توی اردو ی مدرسه یه دیوان حافظ شوکی خریدم رفتم پیش معاونمون گفت:بده یه فالی بگیریم. معانمونم فاتحه خوند اومد کتاب رو باز کنه، ( منم که مثل چی از معاونمون می ترسیدم)یه قدم رفتم عقب پام لیز خورد وسط بازارچه حکیم مشهد جلوی یه عالمه ادم خوردم زمین بدجوری...