وقت حرف زدن،چیزی به زبانش میچسبید.دخترک فکر میکند که حقیقت به زبانش چسبیده است،مثل هسته گیلاسی که نمیخواهد از گلویش پایین برود.تا وقتی که صدا در گوشش میپیچد،به انتظار حقیقت خواهد نشست.اما دخترک فکر میکند که ناگهان صدایش به سکوت مبدل میشود.همه چیز به گونه ای مینماید که پنداری دروغ بوده است،چرا که...