پاسخ : سوتیها
منو دوسم منتظر خونوادهامون وایساده بودیم تو یه خیابون ب نسبت خلوت....
دوستم: چرا خونواده هامون نمیان?!مثه دخترای......... اینجا وایسادیم!!!!
من: آره خدا کنه زودتر بیان ...
خلاصه داشیم راجب همین چیزا بحث میکردیم یهو یه پرشیای سفیدو دیدیم ک داش میومد طرفمون ک اتفاقا 2تا پسر جوون هم...