پاسخ : سانحه!
٥سالم بود مامانم خونه نبود منم حوصله ام سر رفعه بود فك كردم كمي هوا بخورم ولي در بسته بود
يه دفعه بنحره جلو چشمم افتاد هر جوري بود پنجره رو باز كردم
هميشه دوس داشتم آويزون شم چشمتون روز بد نبينه فقط يادمه كه يكي پاهامو گرفتومنو كشيد بالا و اونم فرشته ي نجاتم٠٠٠٠٠٠٠٠٠بود