پاسخ : سوتیها
+یه بار معلمِ دبستانم زنگ زده بود خونمون؛بعد مامانِ من هووووول شده بود داش چرتو پرت میگف؛ کلی به خودش فشار آورد گف:
ایشالا سایتون از سر حضرت مهدی(!) کم نشه!=))..حالا مامان من اصن ازینا نمیگفتا..یه بارم که گف اصن عالی بود!:-""
+ یه بار داشتم شطرنج بازی میکردم با پسر خالم؛ بعد...