پاسخ : سوتیها
یه بار یه معلمی بود ، گفته بود این جلسه فلان کتابو نیارید راتون نمیدم سرِ کلاس؛
منم کتابرو آورده بودما ، بعد یهو غیب شد انگار .:اُ
بعد گفتم الان اینو بگم باور نمیکنه که ، رفتم خیلی مظلومانه گفتم دیروز دادم مامانم سیمی کنه ـو اینا ، اونم باور کرد . دقیقا همون موقه یکی گف:
"ریحانه...