پاسخ : رکود پنجره
دلم که میگیرد نگاه هایش تار و پودم را تک به تک پاره میکند و خودش با تکه تکه های آن قصری از خروار درد می آفریند و در آن برای گامهای سقوط من فرش قرمز می اندازد
رد پای نفسهایت که بر آن عصر ظهور چشم میدوخت سراپا پروانه می شدم و بی پروا یک به یک آن ها را می بلعیدم اما حالا دیگر هیچ...