پاسخ : سوتیها
دبير اجتماعيمون خيلي محشر بود
دو جمله ميگفت بعدش به طرز وحشتناكي بعد جمله هاش ميگفت "فهميدن" ديگه آخراي سال به جاي گوش دادن به درس تعداد فهميدن گفتناشو ميشمرديم حدودا 120 تا در هر جلسه
يه بار خاطره تعريف ميكرد ميگفت يه مرده افغانيه اومده بود اسمو و فاميلش عين خودم بود بعد منم...