پاسخ : مناظره
...به آسمان چشم میدوزم ... درخششی سینه ی سیاهش را میشکافد ... نوری بر سیاه دلی یکدست و بکرش خراش میکشد و سپس فریادی برمیخیزد از دردی که بر جانش می افتد... دردی از سرباز کردن دمل چرکین سیاهی ... و من این درد را عجیب دوست میدارم ...
در بیکرانه ی تنهایی افکار مغشوشم آسمان را هم دردی...