نتایج جستجو

  1. نفرات برتر کنکور92

    پاسخ : نفرات برتر کنکور92 200 شدم #:-S
  2. نفرات برتر کنکور92

    پاسخ : نفرات برتر کنکور92 نه بابا! از کودکستان منتظر بودیم ی جا با دخترا تویِ ی کلاسه مختلط باشیم! :-" اونم نریم؟ [-(
  3. نفرات برتر کنکور92

    پاسخ : نفرات برتر کنکور92 رفیقم اس ام اس داده: هم نوا با کنکوری ها : مکن ای صبح طلوع
  4. نفرات برتر کنکور92

    پاسخ : نفرات برتر کنکور92 ینی تو فک میکنی اگه دوباره کنکور بدی بهتر میشی؟ :-" دمت گرم من بدتر نشم بهتر نمیشم زهی خیالِ باطل.... :( :-<
  5. نفرات برتر کنکور92

    پاسخ : نفرات برتر کنکور92 من شکم درد و سر درد دارم؛ تازه حالت تهوع و استفراغ دارم مامانم میگه نشونه های دوره حاملگی قبل از اعلام نتایجه! :| راسته؟
  6. سمپادی های بیرجند

    پاسخ : سمپادیای بیرجند شبایِ قدره گفتم علی جان ی حدیث از علی بگم بد نیس: من علمّنی حرفاً فقد صیرنی عبداً [-(:تاسف
  7. دلنوشته‌های رمضان

    پاسخ : دلنوشته‌های رمضان شنیدم ی مراسمی این شبا مسلمونا دارن... ;;) خیلی قشنگه... [-o< دعا میکنن واسه خودشون؛خونوادشون دوستاشون... [-o< گریه میکننن... صب تا شب کتاب مقدس شونو ک ی سال تو طاقچه بودو میخونن 8-^ تاکسیا صلواتی میرسونن همسایه ها نذری میدن مادرا اشک میریزن ولی پدرا دستارو رو پیشونی...
  8. سمپادی های بیرجند

    پاسخ : سمپادیای بیرجند هنوزم میگم چه 100زده باشم چه منفی 33 همشو مدیونِ محسنی ام. تنبلی و درس نخوندنتونو ب تدریس معلم ربط ندید.
  9. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها ی بنده خداییی از استانایِ اون ورِ کشور چن وخ مهمونمون بود بعد زبونشو خوب نمیفهمیدیم ی دفه ی چیزی ورداش گف فقط از تویِ جملش این کلمه رو فهمیدیم: درود بعد مامانم جواب داده : فدات بشم عزیزم،علیکِ درود تو هم خوبی؟ :x بعد ها فهمیدیم ک میگه من اهلِ شهرِ دورودم! =))
  10. سمپادی های بیرجند

    پاسخ : سمپادیای بیرجند بحث اشراق چیه این وسط؟ :-? ضمنا در مورد پستای بالا بگم ک آقای محسنی خیلی دبیر خوبیه من فقط ب خاطر ایشون ب عربی علاقه مند شدم... :x هر کسی از ی زاویه ای ب درسا نگا میکنه ب هر حال شاید دبیری ک رفتارش باعث تلاشِ مضاعفِ من تو درسش میشه شاید ناخواسته باعثِ انزجارِ خیلیا از اون...
  11. تفكيك جنسيتي در دانشگاه ها

    پاسخ : تفكيك جنسيتي در دانشگاه ها خدا مـــــرگشون بده :| همه ی امکانات مالِ بقیس ؛تا فمیدن ما میخایم بریم دانشگاه هممونو جدا میکنن! :( من اصن شانس نداشتم توهمون مهد کودکم دختر تو کلاسم نبود :-"
  12. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها با دوستم داشتیم با توپ فوتبالمون از تو کوچه رد میشدیم،بعد یهو رفیقم میگه: -ممد تیکه شیشه رو ،رویِ صندوق صدقات میبینی؟ ;;) -آره :) شوت کرد ب سمتش و خورد زمین و شکست... -حالا دیگه نمیبینی! ;) بعد همینجور شرو کردیم ب ادامه ی مسیر فارغ از آنچه بر ما گذشت... 8-^ ی دفه ی یارویی دو قدم...
  13. سمپادی های بیرجند

    پاسخ : سمپادیای بیرجند کسی تازگیا مدرسه نرفته؟ >:D< واسه مسئولایِ اوسکولمون دلم تنگ شده :-<
  14. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها رفته بودیم دومینو بعد تو سالن فک کنم کلا سی هزار نفری نشسته بودن. مجری داش تعرف میکرد و میگف چجوری هستو این حرفا تا ب این جمله رسید: تماشاگرانِ عزیز همانطور ک مستحضرید این دومینو با 140 هزار" تیکّه "دُرُس شده. نفرِ بغل دستِ من:والا ما ک بیشتر از 2 ؛3 هزار تا تیکه بیشتر اینجا...
  15. سمپادی های بیرجند

    پاسخ : سمپادیای بیرجند علی ما نباید شکست هامونو ب رخ هم بکشیم [-( آمریکا و دشمنانِ ما پیوسته در انتظارِ همین دو رنگی و نفاق اند... X_X "ایرانی همیشه سر بلند و موفق بوده و هست" کارشون حرف نداش! 8-^ در نظر داشته باشین ک تمامِ پست ها و ارسالاتِ ما توسط کشور هایِ غربی چک میشه :-"
  16. سمپادی های بیرجند

    پاسخ : سمپادیای بیرجند عجب دومینویی بود ها! >:D< حال داد آخرش میخاوستیم برقصیم نشد =(( بچه ها ب هم فحش بد ندین،با هم فحشِ بد بدین :-"
  17. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها دوستم: این سوال رو تو اینترنت خوندم هرچی فک کردم جوابشو نفهمیدم!در موردِ اون کارتونه بود. من:خوب چی بود سوال؟ -اسمِ پسرِ پدرِ شُجا قبلِ تولد پدرشِ چی بوده؟
  18. سمپادی های بیرجند

    پاسخ : سمپادیای بیرجند چرا دعوا میکنین؟ :)) با هم دوس باشین! :x (البته با رعایتِ شئوناتِ اسلامی :-")
  19. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها ی رفیق دارم خیلی صاف و سادس :x نه چیزی تو دلشه نه تو کلش! ;D باش تو مدرسه بودم . یهو دوتا از دوستام با ی تاخیر زمانی اندک از در مدرسه وارد شدن... گویا سعید ک عقب تر بوده ب این جلویی ک حسینه موقعی ک حسین داشته از ماشین پیاده میشده سلام کرده و اونم نشنیده! حسین خیلی شیک و مجلسی...
  20. سمپادی های بیرجند

    پاسخ : سمپادیای بیرجند بچه هامون ی ذره از کتابایِ کتابخونه رو بُلَن کردن :-"بعد الان دارن اسمارو یادداش میکنن وانت بگیرن برن دمِ خونه ها و کتابارو جَم کنن بیان تو مدرسه تخلیه کنن =))
Back
بالا