نتایج جستجو

پاسخ : سوتی‌ها واى اين باباى من شاهکاره >:D< خو من از راهنمايى دارم ميرم دبيرستان ،بعد امروز توى مدرسه دبيرستان کلاس رياضى داشتيم بعد باباى من رفته دم در مدرسه راهنمايى وايساده ;D :)) کلى هم بوق زده و اينا :)) داخل مدرسه هم رفته بود حتى! =)) =)) :)) بعد همه ى معاونا و معلما که بابامو ميشناختن...

پاسخ : سوتی‌ها بابام :مهشاد برو واسم چايى بيار من: بابا حال ندارم چايى دم كنم واست چاى مصنوعى ميارم :) اشكال نداره؟؟ ;;) بابام: منظورت چاى كيسه اى بود ديگه نه؟؟! :)) من ;D

پاسخ : محتوا يا طرز بيان؟ خب مسلما هردوشون بايد با هم باشن يه کتاب که محتوا نداره ولى نثرش خوبه مثله يه غذاى خيلى خوشگله که توى يه ظرف قشنگ و تميز ريخته شده ولى از نظر طعم و مزه ويا حتى فايده.... و در مقابل کتابى که محتواى خوب و با ارزشى داره ولى نثرش و طرز بيانش تعريفى نداره، مثله غذاييه که...

پاسخ : شما چه مجله ای می خوانید؟ من بيشتر مجله هاى نو آور و يه مجله به اسم انشا و نويسندگى رو ميخونم مجله ى بازى رايانه هم يه مدتى واسم جذاب بود مجله ى T3 رو هم ميدوستم :x

پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون دامبلدور: وقتى به تاريکى و يا به بدن مردگان نگاه ميکنيم اين جهل است که از آن ميترسيم،از ناشناخته ها ميترسيم، نه چيز ديگر. هرى پاتر و شاهزاده دورگه _ جى.کى.رولينگ

پاسخ : اولین آهنگی که باهاش گریه کردم ... اهان حالا اوليشو يادم اومد يه اهنگى بود از پويا بياتى ولى اسمشو يادم نمياد خيلى قشنگ بود و من الان در به در دنبالشم ولى تا اسمشو ندونم نميتونم دانلودش کنم :| :( يادمه وقتى که فهميدم دوستم تيزهوشان مرحله دوم قبول نشده و از هم جدا ميشيم ،گوش ميکردم و...

پاسخ : سوتی‌ها دختر خالم:از اين حرفاى نا مرطوب نزن!! ;D من رو به دوستم: اين خانمه کيه؟ :-/ خيلى اشناست! :-? #-o دوستم: مامانمه :| من: ;D بخدا تا حالا هزار بار ديده بودمش ولى نميدونم چرا اونموقع ذهنم يارى نفرمود :-" حالا خوبه فوش ندادم بهش ;D اخه تازگيا عادت کردم هر کسى که ميبينم بهش فحش ميدم...

پاسخ : دیدار آدمای معروف! يادم اومد يه بارم تو کيش فرزاد فرزين رو ديدم :x کنسرت داشت و منم هم قبل کنسرت و هم بعد از کنسرت از نزديک ديدمش و خيليا ميرفتن ازش امضا ميگرفتن و اينا ولى من نرفتم :( :| از بس که خجالتيم :-[

پاسخ : علاقه ی دختران به فوتبال من خودم به شخصه خيلى فوتبالو دوس دارم هم بازى ميکنم و هم نگاه ميکنم و اخبارشو دنبال ميکنم بين دوستامم خيليا هستن که به فوتبال علاقه دارن حالا يکى به بازى کردنش و يکى به نگاه کردنش و يکى به نقدش مثلا يکى از دوستام توى مسابقه ى نقد فوتبال بين کلى دختر و پسر ديگه که...

پاسخ : دیدار آدمای معروف! يه بار بهنوش بختيارى رو تو اصفهان ديدم و باهاش دست دادم و اسمم و پرسيد و اينا ;D يه بارم ارسلان قاسمى رو تو کرمان ديدم البته من تو ماشين بودم و اوشون داخل يه مانتو فروشى :))هر چى فک کردم نفهميدم اونجا چيکار داشت :-? #-o :-?

پاسخ : اولین روز تعطیلات چطور بود؟ بعد از امتحان کل کلاسمون به مدت دو ساعت اب بازى کرديم که خيلى حال داد /m\ بعد همه رفتيم خونه من که اول رفتم حموم بعد ناهار خوردم و يکم استراحت کردم ;D ساعت4/5هم رفتيم پارک بانوان کلى رقصيديم و گفتيم و خنديديم ولى وقتى که ساعت 9ميخواستيم جدا شيم خيلى گريه کرديم...

پاسخ : کارهای هماهنگ شده ! ما 55نفرى بر عليه معلم رياضيمون شورش کرديم ;D خو زور ميگف!تو چار روز متوالى ازمون امتحان گرفته بود+امتحاناى زيست و زبان و شيمى :-L کلمون توى راه پله ها نشسته بوديم و نميذاشتيم هيچ معلمى بره بالا ;D ;D اخرشم تا معلم رياضيمون ادم نشد از جامون تکون نخورديم نتيجه شم اين...

پاسخ : سوتی‌ها قبرش تو گور ميلرزه ;D ;D

پاسخ : تا حالا ضایع شدین/کسی رو ضایع کردین؟! ديروز پشت چراغ قرمز وايساده بوديم بعد من به ماشين بغليمون نگا کردم ديدم عکس يکى از کانديداى شوراى شهر به شيشه چسبوندن بعد يکم دقت کردم ديدم که راننده هه همون کانديدست! :)بعد اين داشت با عصبانيت با موبايلش حرف ميزد منم يهو سرمو از ماشين اوردم بيرون و...

پاسخ : سوتی‌ها دوستم واسه خواهرش سيم کارت ايرانسل خريده بود بعد ميخاست اول فعالش کنه و بعد بده بهش ;;) بعد اومده بود پيش من ميگفت:واسه فعال کردنش کارت ملى ميخان ولى کارت ملى خودمونو قبول نمى کنن چون هنوز 18سال نداريم... :-< من الان موندم که ما اصن کارت ملى داريم که قبول کنن يا نکنن؟! :-/ :))...

پاسخ : آخرین روز مدرسه با اين که خيلى خوش گذشت ولى خيييلى بد بود :(( :(( تو مدرسه اب بازى کرديم و بعد هم تا 9شب توى پارک بانوان بوديم و بعدشم خداحافظى اشکبار :-ss :-ss :(( :(( يکى از بچه ها بدون خداحافظى رفت...پارکم نيومد :(ميخواستم بغلش کنم ولى رفت... :(( :((

پاسخ : بهترین سال تحصیلی من سوم راهنمايى ينى همين امسال حيف كه داره تموم ميشه ينى تموم شد ديگه... :-ss دلم واسه دوستام،معلما،شيطونيامون و خيلى چيزاى ديگه تنگ ميشه :(( :(( :(( حتى دلم واسه در و ديوار مدرسه هم تنگ ميشه :-< مشكلات و خوبى هايى داشت كه خيلى شيرينش كردن و دوستايى كه هيچى نميتونه...

پاسخ : شرطبندی من بيشتر با دوستام سر مسابقه هاى فوتبال شرط ميبنديم بيشتر هم سر 10تومن پول بعد يه بار من گفتم فرزاد حاتمى پاس ميده و فرهاد مجيدى گل ميكنه و در كمال تعجب همينطور هم شد B-) كاملا خودمو اماده كرده بودم كه يه سيلى بخورم و 10تومن هم بدم ولى يه سيلى زدمو 10تومن هم گرفتم >) >)

پاسخ : خاطرات ما از سوختن ! من يه بار اتو رو زدم به برق بعد همون موقع داداشم اومد تو اتاق و باهام حرفيد و اينا بعد كه حرفامون تموم شد نيگا كردم ديدم قسمت داغ اتو روى لباسمه ميخواستم داداشمو خفه كنم ~X(فقط موندم چطورى دوتامون بوى پارچه ى سوخته رو حس نكرديم ;D يه بارم اومدم اتو رو بردارم كه كف...

پاسخ : بهترین هدیه ای گرفتید چی بوده؟ سه تا شاخه گل رز از يكى از دوستام :x اخه واسه اشتى كنون بود 8-^ هنوزم دارمشون :x :x