پاسخ : خاطرات سوتیها
بدترین سوتیم زمانی بود که داشتم کشیک می دادم ناظم نیاد بچه ها آهنگ بزنن همه ساکت شدن همینجور که حواسم به بیرون بود گفتم چرا نمیزنید ترسوها هنوز که نیومده . . . همین که برگشتم دیدم از پنجره ی کلاس با یه حالت عاقل اندر سفیهی نگاهم می کنه و سر تکون میده