اشعار saray
«باز مهتاب دل افروزم خدایا دیر کرد
خانه هم زندان شد و زندانیان دلگیر کرد» تضمین از شهریار
باز اشکی حلقه زد در چشم خون
باز اندوه دلش مجنون لیلا پیر کرد
در افق ماهی پدید آمد ز دور
باز با نازی به دل از جان شیرین سیر کرد
در دلم جز اشک و لبخندی نبود
زندگی هم با من این...