پاسخ : اشعار بانو الهام لاسمی
فقر پدرم را دست و دلباز کرد
کنیزی را مفت فروخت
و غلامی اختیار نکرد
من دخترکی پانزده ساله بودم
که در شب زفاف زنی چهل ساله شد
مادری که تن شبانه هایش مور مور می شود
از خرناس های مردی که برایش غریبه است
مردی که در تاریخ یک هزارو سیصد و چند
لُنگ می اندازد
و کمربندش...