پاسخ : سوتیها
شاد و خرم، نرم و نازک، چشس و چابک از مدرسه اومدم بیرون. اول رفتم سوپر بعدشم کلییییییییییی(!) راه از میدون فلسطین رفتم تا کشاورز و منتظر بابام موندم.
حالا هر چی وایسادم می بینم بابام نمیاد. یه ربعی وایسادم بعد با خودم گفتم"نکنه بابام یادش رفته باشه"
و در همین موقع بود که یادم اومد...