پاسخ : مناظره
نور را می بینم اما برایم اهمیتی ندارد که از کجا می آید...
من دیگر خسته شدم...
دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند…
دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمیدارد…
میروم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم که به چراغهای نورانی و دستهای گرم دیگراعتمادی نیست...!
آری...
زین پس تنها ادامه...