شعر نادیا : یک کلمه
باد می آید;
من در غروب خورشید به رهی بی پایان مسافرم
کوله باری دارم که در آن جز قصه ی مادر بزرگ, بار دیگری نیست
من از پس آن افق می آیم
آن که سرخ است هنوز
آن که در جنگ غروب خورشید ,داغ دار است هنوز
من زان دیارم که شبش تاریک است
اما باور ندارم
باورندارم عاقبت گل سرخ ,مرگ است
و...