نتایج جستجو

  1. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! × اعتراف میکنم بچه بودم پولامو جمع میکردم مثلا در حد هزار تومن بعد همیشه میدادم به داداشم که بره بذاره تو بانگ :-" ولی الان نمیدونم اون پولا کجا رفتن :-< :-" داداشم میرفته واسه خودش بستنی میخریده :-" ;D × اعتراف میکنم بچه که بودم بیدار میموندم که مامانم خوابش ببره بعد...
  2. سمپادی‌های نیشابور

    پاسخ : سمپادی‌های نیشاپور آقا ما چی میگیم شما چی میگی ؟ :)) راستی دوم راهنمایی یک ماه زودتر میرن مدرسه ؟ :-" که کتابای تکمیلی اول راهنمایی رو بخونن ؟ :-"
  3. سمپادی‌های نیشابور

    پاسخ : سمپادی‌های نیشاپور خب کاری از دست ما برنمیاد :-" ولی جدا شما میتونین با بچه های ورودی دوست بشین ؟ :-" من فکر نکنم بتونم :-" میگن که سال دیگه میشیم سه گروه ! بچه های سوم الف و سوم ب و ورودی ها ;D هر کدوم یک گروه ;;) ولی ایشالا همه با هم خوب باشیم :-"
  4. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها خونه دوستم بودم :-" اسمش مهشید هستش اسم داداششم محمد :-" ظهر بود ینی :-" بعد از مدرسه :-" تلفن زنگ زد بعد مهشید رفت جواب داد 8-^ مامانش بود 8-^ بعد از کلی صحبت و اینا :-" یهو مامانش گفت راستی هنوز مهشید از مدرسه نیومده خونه ؟ ;;) + اینقد صداش شبیه محمد ِ :)) اونروز...
  5. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! × اعتراف میکنم بچه که بودم همیشه صبح زود که همه خواب بودن ار خواب بیدار میشدم گریه میکردم میگفتم خدایا من نمیرم :-< اینقد که از مرگ میترسیدم :-" تازه میگفتم بقیه هم نمیرن :-< + چقد احساساتی بودم من :> × اعتراف میکنم یه بار رفته بودیم شمال خواهرم هی کنار اسب وایمیستاد که...
  6. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها با خواهرم رفته بودیم خیابون :-" یک مغازه ی لباس فروشی بود :-" یه پسره هم بیرون وایستاده بود تبلیغات میکرد :-" تا ما رو دید یهو هول شد گفت : از دیدن داخل فرمایید :))
  7. اولین آشپزی

    پاسخ : اولین آشپزی من و داداشم فقط خونه بودیم بعد مامانم زنگ زد که برای هر دومون برنج درست کنم :-" بعد من برنج رو درست کردم اما داداشم رفت از بیرون یک پُرس برنج گرفت :-" نمیدونم چرا ;D × برنج ِ پُخته نشده بود زیاد :-"
  8. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! اعتراف میکنم بچه که بودم خیلی به مامانم وابسته بودم بعد وقتی مامانم میرفت سفر یا کار اداری چند روزه داشت مثلا :-" منم اینقد دلم تنگ میشد واسش ! میرفتم تو کمد لباسای مامانم رو تو بغلم میگرفتم گریه میکردم :-" 8-|
  9. اگه یه خودکاربهت بدن اولین چیزی که مینویسی چیه؟

    پاسخ : اگه یه خودکاربهت بدن اولین چیزی که مینویسی چیه؟ من مینویسم : دوسِت دارم خدا ;;)
  10. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! × اعتراف میکنم یه بار تو شمال روی ماسه ها یه چاله کَندم ;;)بعدش از آب ِ دریا توی چاله ریختم ;;)بعدش یه صندلی گذاشتم نشستم جوری که سایه من رو چاله بیوفته ;;) مردم میومدن رد میشدن پاشون میرفت تو چاله من میخندیدم :-" :)) × اعتراف میکنم تو همین مسافرت که شمال بودیم ;D تو...
  11. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها دیشب خواهرم آهنگ گذاشته بود :-" بعد میگم خوانندش کیه ؟ ;;) میگه اگه اون گوش های کور ِتو باز میکردی اول آهنگ اسمشو گفت میفهمیدی کیه X-( × معمولا از واژه کور واسه چشم استفاده میشه :-"
  12. تا حالا دقت کردین...

    پاسخ : تا حالا دقت کردین... تا حالا دقت کردین وقتی بعضی چیزای رو آرزو میکنین بعد از یه مدت به سرتون میاد ؟ :| دیدم که میگم :-" تا حالا دقت کردین همیشه وقتی تو عروسی وقت ِ شام خوردن دهنتون پُر میشه دوربین میاد رو صورتت :-"
  13. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! × اعتراف میکنم بچه که بودم مثلا داشتم یه شیشه شیر میخوردم در کنارش پُرز (؟) های فرش رو هم میخوردم ;)) بعد ها ممکن بود خودم فرش تولید کنم تو بدنم :-" × اعتراف میکنم دیشب تو عروسی همش سی دی خودم رو میذاشتم هر کی میومد میگفت سی دی منم آهنگاش قشنگه میگفتم نه این ضبط فقط همین...
  14. سانحه!

    پاسخ : سانحه! منم یه بار در حال اسکیت بازی بودم کنارمم دوستم بود که با دوچرخه بود ;;) سرعت ما هم که بالا بود :-" ( دنده 5 و اینا :-" ) یهو چرخیدم دوست ِ خرم ( ;D ) با دوچرخه چرخید :-L خوردم به این رفتم تو هوا :-" بعد دوستانی که مارا دیده بودن گفتن ما دیدیم تو رفتی بالا پاهات چرخید با سر...
  15. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها با خواهرم رفتیم بیرون :-" بعد من داشتم حرف میزدم :-" خیلی گرد و خاک بود و اینا :-" بعد یهو خواهرم گفت دهنتو ببند خاک نره تو دهنت با چشمات نفس بکش :))
  16. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها × داشتم یه کلیپ نگا میکردم دیدم دختره داره آهنگ میخونه و میرقصه و اینا :-" بعد گفتم چه آهنگش باحاله :-" داشتم دنبال میگشتم اسم خوانندش چیه یهو دیدم نوشته مایکل جکسون :o + خیلی دخترونه بود خو ;;) :-" × دوستم نقاشی کشیده بُرده مغازه که براش پرس (؟) کنن بعد حوصله نداشته برا...
  17. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها یکی از اقوام جدیدا به سن ّ ِ تکلیف رسیده... بعد یکم جوگیر بود و اینا :-" رفته بودیم بیرون گفت بگین چی میخورین من میخام براتون بخرم :-" ما هم گفتیم نبابا تو هنوز بچه ای ;;) ;D بعد یهو خیلی شیک و مجلسی گفت حالا که هیچی نمیگین لِژ خانوادگی خوبه بگیرم ؟ ;;) × =)) سر کلاس زبان...
  18. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها با دوستم رفتیم که واکسن بزنه ;;) بعد من بیرون منتظرش بودم ;;) یک ربع گذشت بالاخره اومد از اتاق بیرون :> میگم خوبی ؟ ;;) چی دیر اومدی ؟ ;;) میگه نشستم رو صندلی رومو کردم اینور که واکسن رو میزنه من نبینم :-" بعد هی میگفتم یواش بزن X_X بی حسی بزن X_X درد نداشته باشه X_X...
  19. اینم نشدیم که...!

    پاسخ : اینم نشدیم که ....! × عسل هم نشدیم از ما خوشت بیاد :-< × هیچی نشدیم دلمون خوش باشه یه چیزی هستیم :-<
  20. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! × اعتراف میکنم تا حالا 2 بار با مقاومت بسیار زیاد تونستم 23 ساعت دستشویی ندارم ;;) :-" به جون ِ تو :-" × اعتراف میکنم یه بار داشتم فیلم کره ای نگا میکردم دیدم نودل رو با اون چوب ها میخورن :-" منم جوگیر شدم رفتم درست کردم بعد داشتم میخوردم سخت بود چوب ها رو گذاشتم کنار...
Back
بالا