پاسخ : سوتیها
عمم اینا خونمون بودن میخواستیم بریم بیرون خواهرم دم دروگفته بودداشت بندگفش میبست عمم وشوهرخواهرم میخواستن بیان بیرون وبابام میخواست بره توهمه حیرون وایستادن تاخانم کارش تموم شه
اومدبلندشه فهمیدبندکیفشم همراش بسته آخرش بازش کرد رف ی جادیگه بست :-" :-"
خب همون اول این کاروکن خواهرمن