نتایج جستجو

اگه سوال رو درست متوجه شده باشم اینجوری میشه که هر روز 5000 تومان میده برای چایی. که 3550 خود چایی هستش و 1450 باقی میمونه حالا اگه m روز بره و 5000 تومان بده برای چایی به اندازه m تا 1450 تومان طلبکار میشه که درنهایت میشه n تا 3550 که درواقع همون چایی باشه پس m 1450 = n 3550 که نسبت m به n میشه...

فدای پیرهن چاک ماهرویان باد هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز

آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست ؟ وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست؟

صد خانه ز خوناب دلم ویرانست وز گریه زار بیم صد چندان است از هر مژه ناودان خون است روان گر من مژه را بهم زنم طوفان است

داریوش - اینجا چراغی روشنه هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه...

من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف تا به حدی است که آهسته دعا نتوان کرد

آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست

یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

آنکس است اهل بشارت که اشارت داند نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من هیچکس می نپسندم که به جای تو بود

من و انکار شراب ؟ این چه حکایت باشد ؟ غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد !

شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به می صاف مروق نکنیم

الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر از لذت شرب مدام ما

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم

یا بفرما به سرایم یا بفرما به سر آیم غرضم وصل تو باشد چه تو آیی چه من آیم

به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس