پاسخ : شخصی نوشته ها
من در زندان نمی دانم هایم اسیر شده ام؛ در دیروز جا مانده و فکر فردا میکنم، فریاد خستگی فرو میبرم و قهقهه مرگ سر می دهم،
سالهاست راهی بیایان شده ام ،شاید یک کوچه ای یافتم با آدم های عاشق، کوله بار تنهاییم را زمین گذاشتم...
خیلی وقت است گم شده ام؛ در دور ترین نقطه ابدیت؛ با...