نتایج جستجو

  1. شعرهایی به لهجه و گویش محلی

    امی ماران گیلکی اَمی ماران گیلکی دوعا کونید گیلانِ لبظ خودایا صدا کونید خوشانِ جی جاکی دستانِ ذرهَ گیله تجربه مرهَ دوا کونید دوشمنا نفرین و دوستانا دوعا گوشت و ناخوناَ اَجور سیوا کونید دمبتو ابریدی آسمان جیر عروسهِ گریه مرهَ عزا کونید پسرِه ... دُخترِه ... خانه مرداکهِ خوشانِ جانَ ذرهَ فیدا...
  2. علی صفری

    پاسخ : علی صفری درد یعنی بزنی دست به انکار خودت عاشقش باشی و افسوس گرفتارت خودت به خدا درد کمی نیست که با پای خودت بدنت را بکشانی به سر دار خودت کاروان رد بشود قصه به آخر برسد بشوی گوشه ای از چاه خریدار خودت درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد بگذاری برود... آه ! به اصرار خودت! بگذاری...
  3. مشاعره هفتگی

    پاسخ : مشاعره هفتگی یار مردان خدا باش که در کشتی نوح هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را ×حافظ.
  4. مشاعره هفتگی

    پاسخ : مشاعره هفتگی اي که در زنجير زلفت جاي چندين آشناست خوش فتاد آن خال مشکين بر رخ رنگين غريب
  5. مشاعره هفتگی

    پاسخ : مشاعره هفتگی اي دل شباب رفت و نچيدي گلي ز عيش پيرانه سر مکن هنري ننگ و نام را
  6. مشاعره هفتگی

    پاسخ : مشاعره هفتگی +‌ قانون این تاپیک ،بالای این صفحه ، رُ بخوونید.
  7. مشاعره هفتگی

    پاسخ : مشاعره هفتگی هر که شد محرم دل در حرم يار بماند وان که اين کار ندانست در انکار بماند
  8. مشاعره هفتگی

    پاسخ : مشاعره هفتگی دوش از مسجد سوي ميخانه آمد پير ما چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما
  9. حافظ

    پاسخ : حافظ هر که شد محرم دل در حرم يار بماند وان که اين کار ندانست در انکار بماند اگر از پرده برون شد دل من عيب مکن شکر ايزد که نه در پرده پندار بماند صوفيان واستدند از گرو مي همه رخت دلق ما بود که در خانه خمار بماند محتسب شيخ شد و فسق خود از ياد ببرد قصه ماست که در هر سر بازار بماند هر مي لعل...
  10. حافظ

    پاسخ : حافظ چو سرو اگر بخرامي دمي به گلزاري خورد ز غيرت روي تو هر گلي خاري ز کفر زلف تو هر حلقه اي و آشوبي ز سحر چشم تو هر گوشه اي و بيماري مرو چو بخت من اي چشم مست يار به خواب که در پي است ز هر سويت آه بيداري نثار خاک رهت نقد جان من هر چند که نيست نقد روان را بر تو مقداري دلا هميشه مزن لاف زلف...
  11. علی صفری

    وقتی کنارم روسری از پشت می‌بندی... وقتی کنارم روسری از پشت می بندی... یا لحظه ای که کودکانه ریز می خندی... الله اکبر ! هی نمک دورت بچرخانم شکی ندارم مافیای نرخ اسپندی وقتی نگاهت می کنم آرام می گیرم اصلا ژکوندی ! باعث ترویج لبخندی... دل می بری با عشوه هایت ترک طهرانی آماده تسخیر ششدانگ...
  12. حافظ

    پاسخ : حافظ اگر روم ز پي اش فتنه ها برانگيزد ور از طلب بنشينم به کينه برخيزد و گر به رهگذري يک دم از وفاداري چو گرد در پي اش افتم چو باد بگريزد و گر کنم طلب نيم بوسه صد افسوس ز حقه دهنش چون شکر فروريزد من آن فريب که در نرگس تو مي بينم بس آب روي که با خاک ره برآميزد فراز و شيب بيابان عشق دام...
  13. ابوالقاسم حالت

    پاسخ : ابوالقاسم حالت آه آه از دل من که ازو نیست به جز خون جگر حاصل من زانکه هر دم فکند جان مرا در تشویش چه کنم با دل خویش؟ چه دل مسکینی؟ که غمین می شود اندر غم هر غمگینی هم غم گرگ دهد رنجش و هم غصه ی میش چه کنم با دل خویش؟ در دلم هست هوس که رسد در همه احوال به درد همه کس چه امیری متمول چه...
  14. علی صفری

    پاسخ : علی صفری مشکلی نیست بگویند طرف کم دارد با تو آموخته ام عشق جنون هم دارد جبرئیل غزل پیچش اندام توأم دکمه در دکمه تنت حضرت مریم دارد باز با ارتش زیبایی تو درگیرم خط چشمت خبر از خط مقدم دارد بعد هر حادثه امداد رسانی رسم است لعنتی ! لمس تنت زلزله بم دارد وعده های سر خرمن همه...
  15. فاضل نظری

    پاسخ : فاضل نظری ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی ردپایی تازه از پشت صنوبرها گذشت ... چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی ای نسیم بی‌قرار روزهای عاشقی هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی سایه زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم...
  16. حافظ

    پاسخ : حافظ دو يار زيرک و از باده کهن دومني فراغتي و کتابي و گوشه چمني من اين مقام به دنيا و آخرت ندهم اگر چه در پي ام افتند هر دم انجمني هر آن که کنج قناعت به گنج دنيا داد فروخت يوسف مصري به کمترين ثمني بيا که رونق اين کارخانه کم نشود به زهد همچو تويي يا به فسق همچو مني ز تندباد حوادث نمي توان...
  17. غلامرضا طریقی

    چه آتشی ؟ که بر آنم بدون بیم گناه چه آتشی ؟ کــه بر آنم بدون بیم گناه تــــورا بغل کنـــم و ... لا اله الا الله... ! به حق مجسمه ای از قیامت است تنت بهشـت بهتــر من ای جهنـــم دلخــــواه چه جای معجزه ؟ کافی ست ادعا بکنی کــه شهـــر پـر شود از بانگ یا رسول الله اگـر چــه روز، هــمه زاهـدنـد امـا...
  18. مهدی فرجی

    دامي ست که باید بکشاند به گناهم... xx عالی ـه این کارشون دامي ست که باید بکشاند به گناهم سيبي که تو انداخته باشی سرِ راهم «ما از تو به‌غیر از تو نداریم تمنا» من لال شوم از تو به‌غیر از تو بخواهم با عقل چه خوبی که نکردم سرِ یک عشق از چاله درآوردم و انداخت به چاهم یک عمر تو رفتی و من از راه...
  19. مهدی فرجی

    کفشهایم کجاست؟ می‌خواهم بی خبر راهی ِ سفر بشوم كفشهايم كجاست‌؟ می‌خواهم بی‌خبر راهیِ سفر بشوم‌ مدتی بی بهار طی بكنم دو سه پاييز دربدر بشوم‌ خسته‌ام از تو، از خودم‌، از ما؛ «ما» ضمير بعيدِ زندگی‌ام‌ دو نفر انفجار جمعيت است پس چه بهتر كه يك نفر بشوم‌ يك نفر در غبار سرگردان‌، يك نفر مثل برگ در...
  20. تکست‌هایِ ماندگار

    سوغاتی وقتی میای صدای پات ،از همه جـاده ها مـیـاد انگـار نه از یه شهر دور، کـه از همـه دنیـا مـیــاد تا وقتی که در وا میشه،لحظه ی دیدن می رسه هر چی که جاده س رو زمین،به سینه ی من می رسه ، آه +هایده
Back
بالا