پاسخ : سوتیها
تو مترو نشسته بودم که گوشی خانمی که روبه روم نشسته بود زنگ خورد، اونم یهو هول شد و برگشت به مادرش گفت:ا مامان خانم فلانیه حتما رسیدن مشهد میخان بیان خونمون چی بش بگم؟ مامانه هم گفت خودم باش میحرفم!آقا گوشیو گرفت و کلی قربون صدقه بنده خدا رفت و آخرشم گفت ما الان تو راه شمالیم! همه...