نتایج جستجو

پاسخ : سؤالات و مشکلات سایت چه‌طوری دوتا کاربر می‌تونن یک یوزرنیم داشته‌باشن؟ :-؟ سینا و سینا مشابه. :-"

پاسخ : سؤالات و مشکلات سایت من یک‌چیزی بگم؟ موارد تشویقی، درحدّ انجام یک‌ تولیدمحتوا برای یک انجمن، می‌شه به‌اندازه‌ی یک نشان باشه فقط! خودِ کاربرا، باید به‌صورتِ درونی این‌کارُ انجام بدن تا سطح علمی بال‍ا بره به‌هرحال. موارد تشویقیِ خاصّی وجود نداره زیاد. :-"

پاسخ : ديالوگ های ماندگار × تو چیزی رو از دست دادی؛ + این حدسیه که می‌شه درموردِ همه زد. فرینج | قسمت هشت از سری پنجم.

پاسخ : چرا المپياد ميخونين؟ من یک‌چیزِ تکراریِ کلیشه‌ای بگم؟ این‌که همیشه همه می‌گفتن فقط و فقط برای «عل‍اقه» بخونید. یحتمل‍اً فکر می‌کردیم دارن شعارطور صحبت می‌کنن و اینا. ولی واقعاً هیچ‌کدوم از مدال‌دارا رو نمی‌تونید پیدا کنید که برای چیزِ دیگه‌ای واردِ این بازی شده‌باشن. شخصاً نقره‌ی دو...

پاسخ : مشاوره انتخاب رشته دانشگاه - ریاضی فیزیک یکم از ریاضیّات و کاربردها می‌گید؟ می‌شه بیش‌تر از فضای رشته بگید تا بازارکار؟ اگه بخواید تشبیه کنید؛ بیش‌تر شبیه کدوم از مبحث‌های دبیرستانه؟ و این‌که چرا رشته‌های علوم‌پایه، نسبت به رشته‌های مهندسی...

پاسخ : سؤالات و مشکلات سایت کامنت آشنایی ما با گروپ تلگرامِ دوستان، تا چندتا بانگ می‌یاد؟

پاسخ : نام هایمان و معانیشان دل‌سا همانند دل. 8->

پاسخ : پیشنهاد آهنگ رستگار می‌شید باهاش بی‌شکّ. [این‌جا]. خواننده: Snow Patrol. اسمِ آهنگ: You Could Be Happy. اگه تکراری‌ه، ببخشید خل‍اصه. :ی :-توجیه‌نخواندن‌پست‌های‌قبل‌تر.

پاسخ : اوّل دبیرستان دوستان، برای تابستون هیچ ایده‌ای ندارید؟ صرفاً منطقِ بخور-بخواب، پیش می‌ره؟ :-" می‌فرمایند که شیمی و عربیِ دوّم سخت‌ـه، چه باید کرد؟ :-" پی‌نوشت. دفاعی فازش چی‌‌ه این وسط واقعاً؟ :| کسی چیزی می‌دونه ازش؟ خیلی سخت و غیرقابل‌تحمّل‌ ه؟ × ریاضی. :ی واقعاً امسال ریاضی می‌شن...

پاسخ : خاطره نویسی روزانه شاید تعریفِ واژه‌ی «خاطره»، برای یک‌روز، چیزِ زیادی باشه. شایدم چون همیشه خاطراتِ یک‌دوره ثبت‌شده، خاطره‌ نوشتن برای یک‌روز، چیزِ سختی باشه. حال‍ابه‌هرحال بنویسیم، بل‌که یکمی آروم شدیم. :]]] [عدمِ وجودِ مکانِ امن و بدونِ استرس، برای حرف‌زدن.] - نوشته‌ای برایِ...

پاسخ : اخبار المپیادها این‌که جناب آقای «علی فتحی»، طل‍ا نشدن، باید دوشبانه‌روز ریخت توی خیابون و سینه زد فقط. تبریک می‌گم به‌همه‌‌شون. گل کاشتن واقعاً.

پاسخ : دفتر نقاشی سمپادی ها ‌مهدکودکی‌طور. :-"

پاسخ : یاد بگیریم محدود کنیم تا محدود نشویم یادبگیریم محدودکنیم تا محدود نشیم؛ خیلی وقت‌ها، برای بی‌جنبه‌بازی تو مسئله‌های مختلف-هم خیلی رعایت‌‎ کردن و هم‌ خیلی رعایت نکردن!-خیلی از موقعیّت‌های خوب رو از خودمون گرفتیم. و دیگران به‌دیدِ آدمی که نمی‌تونه متعادل باشه، به‌مون نگاه کردن. و البّته که...

پاسخ : یک سال تحصیلی بزرگتر شدیم! فکرکنم جایزه‌ی مزخرف‌ترین و راکدترین و غصّه‌دار ترین و خوش‌نگذر(!)ترین و بی‌خودترین و سه‌نقطه‌دارترین سالِ تحصیلی رو بدن به‌اوّل دبیرستان. امیدوارم دوّم‌ دبیرستان این‌جوری نباشه!

پاسخ : اولین آهنگی که باهاش گریه کردم ... اولیّن آهنگی که باهاش گریه کردم، Love The Way You Lie ی ریحانا و امینم بود! خیلی بعدترش، با Ring My Bells ی انریکه. ;;)

پاسخ : روابط بین پایه‌ای روابط بین پایه‌ای معمول‍اً بینِ بچّه‌هایی که یک‌رشته‌ی خاصّی رو تو مدرسه پی‌گیری می‌کنن و استراتژی مطالعاتی خاصّی رو دارن، بدیعتاً بیش‌تره. ولی شاهد دوستی‌های صمیمی بین افراد پایه‌های مختلف، معمول‍آً دیده نمی‌شه. مگر این‌که از قبل هم‌دیگه رو بشناسن. [مثل‍اً هم‌ترم...

پاسخ : باحال بودن ینی چی؟ [:-ستادجست‌وجوی‌وتفتّش‌تاپیک‌های‌خاک‌گرفته‌وفوت‌کردن‌گردوغبارازروی‌آن‌ها.] باحال بودن؛ باحال بودن یک‌ صفت نسبیه درواقع و تعریف شخص باحال، برای هرکسی، متفاوت‌ـه و به‌ویژگی‌های شخصیِ شخصی‌ که که شخصِ باحال رو انتخاب می‌کنه، بستگی داره. [شخص تو شخص!] مثل‍اً ممکنه انجام...

پاسخ : ماه عسل شاید فقط نظرِ شخصی‌م باشه. طرف اومده می‌گه من راننده‌ی تاکسی بودم و فل‍ان و من این‌کارُ کردم. و خب ممکنه این کار تو زندگیه هر کسی پیش بیاد و این‌جوری کلِّ ملّت باید بیان برن اون‌جا. مثل‍اً من بیام برم این‌جا بگم«دیدید چی‌ شد؟ من امروز نیم‌ساعت درس خوندم.» :‌| در این حد. در کل،...

پاسخ : تا حالا تو مدرسه آب بازي كردي....؟ و ته همه‌ی آب‌بازی‌ها، ته همه‌ی حموم‌کردنا، هدایت می‌شیم به‌دفترِ ناظم محترمه و اون‌جا ثبت می‌شیم تو دفتر انضباطیُ برمی‌گردیم. :ی ولی قطعاً ارزش‌شُ داره. :-" اگه به‌جای آب‌بازی، گِل‌بازی می‌کردم، خیلی هم به‌تر می‌شد. قشنگ حسِّ فیونا و شرک القا می‌شد. :))

پاسخ : قسمـت‌های جالـب از کتـاب‌های موردعلاقـه‌تون «یک‌دفعه احساسِ درونی‌ای به‌م گفت گوردی را بغل‌ کنم و یک‌دفعه احساسِ درونی‌ای به‌گوردی گفت مانعم بشود. گفت:"احساساتی نشو!"» خاطرات صددرصد واقعی یک سرخ‌پوست پاره‌وقت | شرمن الکسی | مترجم: رضی هیرمندی |