پاسخ : و اما مجموعه ی اشعارم...
و اما شعر دیروز نگار...آخی
طفلکی شعرش ظهرش شد...
هم گوشیشو گرفتن هم بهش تهمت زدن...آخی...واسش دعا کنین...هرچند خودشون هواشو دارن ..
اینم شعرش
خسته بودن از همه بی رنگی و دیوانگی
دور بودن بی تمنا از تمام زندگی
خستگی ها و شکست و کوهی از دلواپسی
نعره های اشک هر شب...