پاسخ : اعترافگاه !
لازمه اعتراف کنم ک :عاقا ی چندتا از این پسرای حلی ۱بودند هرچی بچه ها اینا رو هر جا مث مسابقات یا...نشون من میدادند من چهرشون یادم نمی موند !ی روز سر کوچه مدرسه بودیم و داشتیم میرفتیم خونه بعدش ۳تاپسرو دیدیم ک خوشحالو شاد و خندون داشتند راه میرفتن م باد خود می فکریدم ک چ خوب...