پاسخ : سوتیها
داشتیم از پله ها پایین میومدیم بریم تو حیاط....یه دفعه من دیدم واسه وفات حضرت فاطمه بنر زدن...به چه بزرگی!
بلند بلند دارم داد میزنم: اه! این یارو ام که عشقه بنره! ذرت و ذرت بنر میزنه!
نگاه کن تو رو خدا پولای ما رو چه جوری حیف و میل میکنن!
یهو دیدم معاون محترم دست به سینه...