پاسخ : شخصی نوشته ها
همین که هستی..شده است یک عذاب!
زخم هایم سر باز میکند!همه ی درد هایم از آن صندوق لعنتی بیرون میریزد!همین که هستی!
چقدر اینجا و من مرتبیم!
مثل بچگی ها که اتاقم همیشه مرتب بود!
اما زیر تخت و توی کمد ها!
در را که باز میکردی
همه چیز بیرون میریخت... روی سرت خراب میشد!
چقدر قفل...