پاسخ : سوتیها
آقا ی دفه سوار مترو بودیم بعد یه ایستگاه بعد ی دختر جوون اومد تو ما هم ب چشم خواهری چشممون بش افتاد...
ی کم گذشت؛پشتش بم بود...بعد دیدم زیپِ کیفش بازه و همونجوری دستش گرفته با خودم گفتم بش بگم کسی تو این شلوغی چیزی از توش برنداره،یهو اومدم بش بگم !گفتم خانوم....
برگشت گف بله؟
با...