پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
اون روز رو خوب یادم مونده چون گفتی داری میری روستایی دور تا خدا رو پیدا کنی.به ...آسور!گفتی شک نداری خدا توی آسور منتظرته.همون شب بود که دو تا اوباش زنم رو دزدین و سه روز بعد جنازه ش رو انداختند توی جاده ی قلعه حسن خان. واسه همینه که اون شب رو...