نتایج جستجو

پاسخ : باغ حکایت و لبخند جرعه ای نور... این همه گندم، این همه کشتزارهای طلایی، این همه خوشه در باد را که می خورد؟ آدم است، آدم است که می خورد. این همه گنج آویخته بر درخت، این همه ریشه در خاک را که می خورد؟ آدم است، آدم است که می خورد. این همه مرغ هوا و این همه ماهی دریا، این همه زنده بر زمین...

پاسخ : سوتی‌ها آقا معلم ما عطسه کرد... دستمال نداشت. کتش از بالا تا پایین کثیف شد!! سعی کرد با دست پاک کند! پهن تر شد. همه خندیدیم! :)) عصبانی X-( گفت: آخه عوضی ها عطسه هم خنده داره؟!

پاسخ : سوتی‌ها یک ربع خندیدیم... بیخودی البته!

پاسخ : رضا صادقی - سمپادی ، المپیادی و جهانی سلام تا امروز با ایشان آشنایی نداشتم. خداوند او و دیگر درگذشتگان را رحمت کند... امید است این گونه استعدادها بهتر به جامعه معرفی و از آنها قدردانی شود.

پاسخ : باغ حکایت و لبخند "این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد. " درود بر شما زیبا بود با نتیجه ای آموزنده. متشکرم. +

پاسخ : شعر و شاعر به همين آساني ... عشقبازي به همين آساني ست ... كه گلي با چشمي بلبلي با گوشي رنگ زيباي خزان با روحي نيش زنبور عسل با نوشي كار همواره باران با دشت برف با قله كوه رود با ريشه بيد باد با شاخه و برگ ابر عابر با ماه چشمه‌اي با آهو بركه‌اي با مهتاب و نسيمي با زلف دو كبوتر با هم و شب...

پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق یا علی... نامتان عالی و اعلا یا علی نامتان نور دل ما، یاعلی ● حیف باشد بردن نام شما گر نباشد شعر زیبا، یاعلی ● نامتان رنگین کمان دشت عشق نامتان خورشید و دریا یا علی ● من چه گویم مثنوی ها گفته اند گفتنی نا گفتنی ها، یاعلی ● بهر یاری در کویر و کوره راه می...

پاسخ : کاریکلماتورهای زیبا *نمونه ای از کاریکلماتورهای پرویز شاپور: به نگاهم خوش آمدی. درخت را به اندازۀ بهار دوست دارم. قطرۀ باران در مرکز دایره ای که روی آب ترسیم می کند جان می سپارد. سایۀ چهار نژاد یکرنگ است. آب تنی ماهی یک عمر طول می کشد. گربۀ پرتوقّع انتظار دارد موش به خودش سس گوجه...

پاسخ : باغ حکایت و لبخند خوشبختی در روزگار قديم، پادشاهي زندگي مي کرد که در سرزمين خود همه چيز داشت: جاه و مقام، مال و ثروت، تاج و تخت و همسر و فرزندان. تنها چيزي که نداشت خوشبختي بود و با اين که پادشاه کشور بزرگي بود به هيچ وجه احساس خوشبختي نمي کرد. پادشاه يکي از روزها تصميم گرفت مأموران...

پاسخ : خنده بر هر درد بی درمان دواست ابوالقاسم حالت از اساتید بحر طویل، صاحب کتاب « بحر طویل ‌های هدهد میرزا » که این بحر طویل هم از نوشته ‌های اوست: ... آسانسور آن شنیدم که یکی مرد دهاتی، هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران،...

پاسخ : خنده بر هر درد بی درمان دواست گدای با کلاس پسر بچه ای روی سینه اش کاغذی آویزان کرده و روی آن نوشته بود: خواهش می کنم به من کمک کنید تا به خانواده ام بپیوندم. مردی یک سکه کف دستش گذاشت و پرسید : حالا خانواده ات کجا هستند؟ پسر بچه گفت: در سینما! عمل موفقیت آمیز پروفسور به دکتری که در...

پاسخ : باغ حکایت و لبخند مثل خُمره! گناهش به گردن دیگران! اما می‏گویند: ظل السلطان، پسر ارشد ناصرالدین شاه که حاکم اصفهان بود، مردی زیرک، ولی بسیار چاق و کوتاه بود. او به لباس‏های سلاطین و شاهزادگان اروپایی علاقه‏مند بود و در منزل خود، از هر نوع آنها را داشت! یک روز از تجارتخانه (هلتس) انگلیس...

پاسخ : خنده بر هر درد بی درمان دواست اصلاحات بینی پیش از این بحث دماغ این همه مرسوم نبود بینی هیچ کس اندازه ی خرطوم نبود هیچ کس با تو و بینی تو کار نداشت هیچ چشمی به سر بینی تو زوم نبود بس که مردم دلشان بود بزرگ از این روی وسط چهره، دماغ آن همه معلوم نبود بود معلوم ولی منظره ی خوبی داشت...

پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق ضرب المثل های دور ریختنی! ... ما در ادبيات روزمره ضرب المثل هايي را مرتبا تكرار مي كنيم و مورد استفاده قرار مي دهيم كه هيچ كدام به تنهايي كارايي خود را ندارند بلكه با دستاوردها و يافته هاي دانش امروز در مورد امكان و ظرفيت رشد و خلاقيت و تربيت پذيري انسان...

پاسخ : باغ حکایت و لبخند مرگ همکار يکروز وقتى کارمندان به اداره رسيدند، اطلاعيه بزرگى را در تابلوى اعلانات ديدند که روى آن نوشته شده بود: ديروز فردى که مانع پيشرفت شما در اين اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشييع جنازه که ساعت 10 در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنيم. در...

در این پست کاریکلماتورهای زیبایی از پرویز شاپور پدر کاریکلماتور و البته نویسندگان دیگر قرار می گیرد. دوستان سمپادی هم می توانند کمک کنند. :) برگزیده‌ای از كاریكلماتورهای پرویز شاپور * پنج زنبور عسل را با كره خوردم؛ نتیجه: هیچ نیشی بی نوش نیست؛ * ماهی بیش تر از پنجه ی گربه در چنگ آب اسیر است؛...

پاسخ : شعر و شاعر نوروز مي رسد فرياد زد چكاوك: "نوروز مي رسد" تا كه برهنه گفت: - "گرجان به مژده ي تو فشانم روا بود اما هنوز سرماي بهمني نشكسته است وين برف دير پاي انگار تا ابد بر فرقِ كاج پيرِ خانه نشسته است آن كاروان شادي و گل از كدام راه در اين هواي سردِ توان سوز مي رسد." بيد كهن به رقص...

پاسخ : باغ حکایت و لبخند همنشینی با خردمندان گلی خوش بوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم؟ بگفتا من گِلی ناچیز بودم و لیکن مدتی با گُل نشستم کمال همنشین در من اثر کرد و گرنه من همان خاکم که هستم ( سعدي ) فایده...

پاسخ : خنده بر هر درد بی درمان دواست گذشت پیری رسید و مستی طبع جوان گشت رنج تن از تحمل رطل گران گذشت بد نامی حیات دو روزی نبود بیش آن هم «گلیم» با تو بگویم چسان گذشت یک روز صرف بستن دل شد به این و آن روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت دبیر طباخی گفت خانم دبیر طباخی: داشتم...

پاسخ : شعر دکتر خسرو فرشیدورد درباره ی ایران درود بر شما من این شعر را بیست سال پیش در مجله اطلاعات هفتگی خواندم و یادداشت کردم. چند ماه پیش نیز آقای دکتر در گمنامی در گذشت. روحش شاد باد...