فرض کنین آدم صب ساعت۷ بره، شب ۱۰/۵ برگرده :/ و روز هم واقعا روز غریبانه و بدی باشه آه بچه ها امروز آخرین روز طرح بود. و دیگه هیچی مثل قبل نمیشه و گذشتن اون روزای قشنگ که باهم بودیم.
و بدتر از اون سوتی ای بود که امروز جلو اصغر دادم. اه. فرض کنید رو یه ور تخته نوشت was یه ورش نوشت were و انگار برا هر کدوم و هر طرف تخته جنسیت جدا کرد. بعد اومد am, is ,are رو زیرشون نوشت و گفت اینا هم بچه هاشونن :/
و is افتاد وسط تخته و من هم نه گذاشتم و نه برداشتم گفتم عه آقا is ترنسه؟ وو خب بچه ها+خود اصغر، ۵ دقیقه خندیدن و اصغر is رو پاک کرد گوشه نوشت و اصغر تا آخر کلاس به من نگا نمیکرد تا نخنده :/ اه خودا :/ پیش رهبری و این اصغر زیاد سوتی دادم :/