پاسخ : سوتیها
خونه ی دایی پیش دختر دایی هام تینا و هیوا
یکی دیگه از دایی هام(بابای هیوا) زنگ می زنه من تلفن رو بر می دارم
من: الو
دایی: الو سلام هیوا
من: من هیوا نیستم تینا هستم
حالا جالب این جاست من نه تینا هستم نه هیوا زهرا هستم بعد همین که اینو گفتم تینا چشماش 4 تا شد. بعد خودم که متوجه...