• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

دریافت محتوا توسط kimiya

  1. گنجینه خاطرات

    یه روز معلممون اومد سر کلاسو گفت بچه ها امتحان ما هم جدی نگرفتیم و ههمون خیلی ریلکس نشستیم بعد سوالا رو دیدم گفتم واااااااااااااااااااااااااااااااااااای خلاصه هممون گریون و نالون میگفتیم نمره اینو حساب نکنه ولی اون اون روز جو گیر شده بود میگفت امتحانتونو بدین من هر کاری بخوام میکنمممممممممممم ما...
  2. لحظه تحویل سال

    پاسخ : لحظه تحویل سال هه سال تحویل امسال همه خواب بودن و فقط من بیدار بودم منم حرصم گرفت تلوزیونو روشن کردمو صداشو تا اخر زیاد کردم بعد که توپ ترکید همشون سه متر پریدن هوا :)) من بهشون میخندیدم اما اونا به من فحش میدادن =)) عجب صحنه جالبی!!!
بالا