پاسخ : سوتیها
معلم فیزیکمون داشت خازن رو درس میداد
بعد داشت تعریف میگفت بنویسیم!
بعد وسطش گفت حالا تابلو رو نگاه کنید دخترا ! دقت کنین...
بعد در همون لحظه شروع کرد دوباره تعریف گفت...
من گفتم الان باید بنویسیم؟؟؟؟؟؟ :-/
اونم با کلی افتخار گفت : پ ن پ تابلو رو نگاه کنین! :>
من گفتم ولی گفتین...
پاسخ : سوتیها
تست ادبیات داشتیم...
بعدش یکی از سوالا این بود که شخصیت های اصلی رو توی داستان گاو نام ببرین...
بعد همه اسمارو یادمون رفته بود.
یکی از بچه ها تا برگشو داد گفتیم شخصیتارو چی نوشتی؟؟؟
گفت: مشدی حسن، اصلان، گاو !!!!!! :)) =))
پاسخ : سمپادی های همدان
گلی عادت میکنی حالا....
تازه تجربی که سال دوم بیشتر 8ساعتی داره!!!!
اون که بحث نمایشگاه مفصله که بعله...
ایشالا دور هم صحبت میکنیم!!!!!
پاسخ : سمپادی های همدان
من نبودم چقدر بحث کردین سر نمایشگاه....
حالا دعوا رو بیخیال!!
من روز دوم بود فک کنم...
رفتم توی یکی از غرفه هاکه بینم کارا چطور پیش میره..
بعد دیدم علامه ایا و مدنی داشتم با هم گلاویز میشدن کم کم!!!!!! :))
یکی از بچه های علامه جواب 2 تا از سوالای غرفه رو داده بود
بعد...
پاسخ : سمپادی های همدان
عجب.. :o
کلا دلت پره از معلمای فیزیک....
با وجود این که الان از این بحث خارج شدیم اصلا نشد که اینو نگم:
ببین اخه هر معلمی یه جور خاصی درس میده
بعدشم من فکر میکنم اغراق کردی :-??
اخیش....
گفتم!!!!!! ;D
پاسخ : سوتیها
زنگ تفریح شده بود...
بعد داشتیم از پله ها میومدیم پایین.
بعد معلم هندسه ی پارسالمونو دیدیم(یه مرد 70 ساله ی خیلی مهربون)
بعد یه دفه همه بچه ها وقتی داشت رد میشد گفتند آخی... چقدر خوبه این آقای ... ای جان... و از این حرفا
بعد رومونو برگردوندیم دیدیم معلم زبان امسالمو (یه اقای...