دریافت محتوا توسط witted

پاسخ : نوشته های آزاد اقای جیم.الف سلام! حالتان خوب است؟هنوز هوایی که به ریه هایتان میفرسید صد درجه پاک تر هست از ته مانده اکسیژنی که به زور به گلوی ما راه پیدا میکند؟؟؟ هنوزبرای رفع نجاست لکه خون روی دست هاتان 1 ساعت 1 بار غسل میکنید؟ بدون دلنگرانی از قبض ابی که تصاعدی بالا میرود؟ هنوز لبخند...

پاسخ : قیـــــصر امین پور فکر میکنم شعر اصلی اینه: قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سال های سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام.

پاسخ : ترازو! این نقطه اوج نوشته بود باقیش مثل یک نگاهه... نگاهی که هرکسی میتونه داشته باشه!

پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟ فک کنم پرینوش صنیعی باشه! زندگی در پیش رو/رومن گاری(فک کنم!)

پاسخ : سلامت را نخواهند گفت پاسخ نوشته زیادی گنگه! یا شایدم به خاطر اینه که خیلی سریع جلو میره اجازه نمیده خواننده باهاش هماهنگ بشه! تو یک جمله میخواین همه چیزو راجبش توضیح بدین خوب جمله طولانی میشه و همه اطلاعات تو ذهن خواننده نمیمونه واسه همین تو قسمت های بعد عقب میمونه! اگه بعضی وقتا هم...

پاسخ : لبنان نامه! جز یه سری مشکلات ریز متن قوی و قشنگی بود! توجه شما به نکات خیلی کوچیک و استفاده کاربردیتون از ضرب المثل ها و ایه ها نشون میده شما توانایی نوشتن رو دارید! خوشحال میشم بازم متنی ازتون بخونم !خصوصا سفر نامه ;D

پاسخ : شخصی نوشته ها به باغچه دروغ نگو.... حق داشتند کلاغ هایی که اواز وقاحت سر دادند!وقتی تو داشتی افسانه ای بدجور هپی اندینگ از بهار میگفتی! به باغچه دروغ نگو.... به تن پوسیده از هجوم احساسات من خیره شو!و ببین چقدر یک دروغ میتواند بر مصرف کرم پودر و رز لب یک نسل اثر بگذارد!حتی ناخواسته...

پاسخ : شخصی نوشته ها من زنده ام! نه چون ريه ام از اكسيژن هوا پر است نه چون روي لبم طرح ترسناك يك لبخند است.... عينهو پروانه اي كه جان داده روي سطح يخ! نه بحث اين شر و شعر ها نيست كه! بحث ان جمله اي است كه اتشش تن مرا كه سرد تر از دست هاي تو بود سوزاند... بعد كلمه هايش ارضا شدند و در هوا گم...

پاسخ : حرف های سیاه سفید! این هم شده یه بیماری واگیر دار بین ماهایی که مینویسیم!دیگه اهمیت نمیدیمکسی بفهمه یا نه! "حماسه ی سرو و کویر" شقاق ترانه های من سوخته اند روی بکگراند روزهای ابی!تو سوخته ای و بلند سروها اه حتی اشک نمیریزند! موهایم را میبافد!موهایم بوی ادبیات میدهد!من دلخوشم به کلمه...

پاسخ : حرف های سیاه سفید! اقا لا اقل تو ازم تعریف کن! یه ملتی مارو زیر سوال بردن! ابرو حیثیت من رفته ;D

پاسخ : حرف های سیاه سفید! بهار من!کبودی گونه های ما از رژگونه ی بنفش نبود!تماس عاشقانه ی مشت او بود با گونه هایمان که اشک هایم را نشانه گرفته بود... اشک هایی که بی روسری از چشم هایمان زدند بیرون به امید هوای ازاد! بهار من!پاییز یک فصل نیست یک نسل است!یک نسل سوخته ی چشم سیاه!یک نسل دلتنگ پرگناه...

پاسخ : من همانم... "من همان ادم خیلی خوبی هستم که همه ی گناهانت را یکدفعه کوباند در سرت و بعد از اینکه عذاب وجدان روح سیباه شده ات را لرزاند به خودش گفت: به به من خیلی انسان نیکوکار و درستی هستم!"

پاسخ : رولد دال منم بسیار به این نویسنده علاقه دارم! اولین بار یکی از دوستان "ماتیلدا" رو بهم داد و خوندم... دوران راهنمایی بود و از اونموقع بیشتر کتاباشونو خوندم! ماتیلدا و داروی معجزه اسای جرج خیلی بامزه بود! فکر میکنم کتاب "پسر"زندگینامه خودشه! اینطور نیست؟!

پاسخ : آخرین کتابی که خوندید؟ سو و وشون! سیمین دانشور! انتشارات خوارزمی! نظر:حماسه ای بود! یا شاید احساس من این بود! هرچند سبک نوشتنش کمی واسه من دور بود اما خوشم اومد...

پاسخ : مطالعه گروهی جالبه... ما تو یکی از جلسات ادبی این کتاب رو تحلیل کردیم! کتاب خیلی خوبیه... من از اون قسمتش که پسره میگفت:"با هر انتخاب اشتباه یک راه درست محو میشود"(یا چیزی تو همین مایه ها!)به شدت خوشم اومد! اصولا کتاب بسیار منطقی نوشته شده بود و برای من(به شخصه!)بسیار قابل درک بود! هرچند...