ماه: آوریل 2009

اختلالات اخیر سایت

با سلام

طی دوهفته گذشته سایت سمپادیا دات کام چندین بار مورد حمله قرار گرفت که به ناچار برای مقابله با این حملات مجبور بودیم سایت رو ببندیم. دیروز تغییراتی در سایت ایجاد کردیم که امیدواریم برای مقابله با این حملات کافی بوده باشه و دیگر مشکلی برای سایت پیش نیاید. بازهم بابت اختلالات معذرت خواهی می کنیم.

یا حق

به یاد گذشته..

دو کاج

در کنار خطوط سیم پیام                   خارج از ده دوکاج روییدند
سالیان دراز رهگذران                       آن دو را چون دو دوست می دیدند
یکی از روزهای پاییزی                      زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاجها به خود لرزید                خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا                  خوب در حال من تامل کن
ریشه‌هایم زخاک بیرون است             چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی                مردم‌آزار از تو بیزارم
دور شو دست از سرم بردار               من کجا طاقت تو را دارم
بینوا را سپس تکانی داد                   یار بی‌رحم و بی مروت او
سیم‌ها پاره گشت و کاج افتاد            برزمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط دید آن‌روز                        انتقال پیام ممکن نیست
گشت عازم گروه پی‌جویی                 تا که بینند عیب کار از چیست
سیم‌بانان پس از مرمت سیم              راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگدل را نیز                 با تبر تکه تکه بشکستند

.

محمدجواد محبت

فارسی سال چهارم دبستان

.

.

پ ن: وقتی از حقیقت یه سری از مسائل دور شدیم. سعی کردیم یادمون بمونه. اما بازم یادمون رفت..

مرگ شیرین همسایه

توضیح : این مطلب در وبلاگم با آدرس http://garmayesabat.blogfa.com موجود می باشد .

هشدار! از آنجا که مطالب این وبلاگ عموماَ توسط عزیزانی نوشته می شود که خارج از دایره عصمت قرار دارند، لذا عاجزانه از مخاطبین گرامی خواهشمندیم نسبت به آنها به دیده وحی منزل ننگرند و صرفاَ به عنوان نظری از میان نظرها که توامان حاوی نکات مثبت و منفی است آنها را بخوانند و خدای ناکرده با مطلق انگاریهای ساده لوحانه و یا متعصبانه با ریسمان پوسیده جهل و شاید هم تعصب نویسندگان به چاه بی انتهای ضلالت گرفتار نیایند.لذا عمیقانه از مخاطبین عزیز انتظار داریم قضاوت در مورد مطالبمان را به بعد از تجزیه و تحلیل عالمانه و نه عوامانه خویش و مشورت با اصحاب فن موکول کنند .

عضی آیه های قرآن رو بدجوری می فهمم و درکشون می کنم ، یعنی واقعاً با تمام وجود لمس می کنم که چی داره میگه ، مثلاً این آیه :

اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم

آیا مردم را به خیر و خوبی امر می کنید و حال آنکه خودتان از آن غافلید

من فکر می کنم که این یکی از مشکلات تاریخی و ذاتی بشر بوده که همیشه برای اصلاح عیوب و رفع نواقص پدیدآمده در مسیر زندگی خویش ، سعی می کرده تغییرات اصلاحی را از بیرون از وجود خود شروع کند و اساساً نگاهش در عیب و خطا یابی ، بیشتر از آنکه یک نگاه درون گرا و معطوف به درون خودش باشد ، یک نگاه برون گرا و معطوف به جامعه ، حکومت ، سیستم ، رژیم و مفاهیمی از این دست بوده است ؛ مفاهیم و کلماتی که گاه آنقدر خالی از مفهوم و معنی می شوند که صرفاً تبدیل به بت های بزرگ تو خالی ای می شوند که البته سرمنشأ جمیع خیر و شر نیز می باشند . کلماتی که به غایت در مکالمات روزمره مردم دیده و شنیده می شوند ( و البته در مانیفست ها و بیانیه ها و تحلیل های بعض حاکمان نیز به نوعی دیگر و ادبیاتی دیگر خودنمایی می کنند ) و عوام تنبل و عافیت پرست و سایه نشین و شاید هم در بعضی موارد ته نشین ، علقه ای دیرینه با آنها دارند و با انداختن تبر تمام مشکلات شان به گردن بت بزرگ ذهنیت بیکار و بی بارشان ، خود را از مواجهه حقیقی با واقعیت ها معاف و با ارائه تحلیلی مبتنی بر اصل “کی بود ، کی بود ، من نبودم” ، نشان جهالت و حماقت و رذالت و شقاوت و عداوت و دنائت بر پیشانی و سینه ” دیگران” معلوم یا مجهول می زنند و ردای شجاعت و شهامت و درایت و متانت و لیاقت را بر تن نالایق خویش می پوشانند و هنرمندانه خود را از این اتهام و معرکه متهم گیری نجات می دهند و وجدان پاره پاره و پوسیده خویش را نیز توجیه می کنند .

حقیقت اینست که اینان ( که اکثر ما نیز جزء همین اینان هستیم ) برای یافتن مقصر و خطاکار و ویروس بدبختی و بدیمنی ، از بیرون از وجود خویش به آنطرف ، تا آخرین کرانه های مرزهای تاریخی و جغرافیایی را با تلاش و جدیت تمام رصد می کنند و حتی پریدن پشه ای را نیز از قلم نمی اندازند ، اما چه سود که فضای محدود به این کانتور (Contour) بزرگ ، همه جا تحلیلی (Analytic ) و قابل آنالیز است ، به غیر از یک همسایگی کوچک نقطه منفرد (Singular Point) وجود خودشان . و جالب اینجاست که وقتی همه افراد جامعه این طرز نگرش و رفتار را داشته باشند ، و همه شان به عنوان Singular Point های مساله ، یک همسایگی کوچک منافع اطرافشان را به عنوان فضایی که تحلیل آن نه ممکن است و نه لازم و نه مطلوب از کل محدوده کانتور مورد تحلیل حذف و جدا کنند ، دیگر جایی و کسی و چیزی واقعی برای نقد و بررسی و آنالیز و تحلیل وجود نخواهد داشت و دقیقاً همین جاست که پای مفاهیم انتزاعی چون سیستم و جامعه و حکومت پیش می آید و ریشه تمام بدبختی ها و شکست ها و ناملایمتی ها به صورتی کاملاً مجهول و مجعول معرفی می شود ، بدون اینکه پای مولفه های اصلی سازنده این مفاهیم و یاخته واحد(Unit Cell) های واقعی تشکیل دهنده این ترکیبات و اجتماعات به ماجرا باز و درگیر شود ؛ البته شایان ذکر است که این نوع نگاه ، فرد فرد “دیگران” جامعه و پیرامون خویش را به عنوان مولفه های سازنده جامعه قبول داردو چشم و گوش و زبان و دست  وپای آن “دیگران” را در لحظه لحظه اتفاقات نامطلوب جامعه می بیند و برایشان حکم و حد و تعزیر صادر می کند ، اما نوبت به خودش که می رسد ، الهه طهارت و دانایی و زیبایی می شود وبدینگونه است که Singular Point صرفاً تماشاچی قصه ما با گول زدن وجدان خویش ، آهسته و پاورچین ، از در پشتی فرار می کند تا در آسایشگاهی پر از غفلت زیر سایبان جهلی عمیق دراز بکشد و در حریم عافیتی دروغین آرام گیرد .

و بدین ترتیب است که همیشه به دنبال تغییر وضع موجود ، اما نه برای خودش ، به سوزاندن و مرگ و آرزوی مرگ دیگران است و سودای تغییر و اصلاح و انقلاب را برای دامنه ای فاقد وجود خودش در سر می پروراند و حکایتش حکایت آن چاه کن ساده لوحی است که برای رهایی از خاک حاصل از حفاری چاه یکم ، چاه دومی را می کند تا خاک چاه اول را درون حفره چاه دوم بریزد ، غافل از اینکه … و لذا بود که همه عمرش را برچاه و درچاه گذراند .

†††

آری ؛ و البته چنین است سرگذشت غم انگیز مفاهیمی چون اصلاحات و تغییرات در جامعه ما ؛ اصلاحاتی که در مقام تئوری و نظریه پردازی ، همه شعارش را داده اند و می دهند و نوشیدن شرنگ تلخش را به “دیگران” توصیه کرده اند و می کنند ، اما دریغ که خود طاقت و غیرت پرداخت یک جو هزینه را در این وادی ندارند ؛ مردمانی که جهاد اصغر با پیرامون را از جهاد اکبر در درون بیشتر ارج می نهند و پیوسته سنسورهای مقصر یاب شان در فضایی پر از “دیگران” کار می کند ، آری همین ها حکایت عزل و نصب ها و انتخابات های شان نیز دیدنی و شنیدنی است ؛

اینان همانهایی بودند که روزی برای سازندگی ، سرداری را علم و امیر و شاه کردند ، اما چون روزش به سر آمد و تلألو نوری دیگر در روزی دیگر به در آمد ، چون کارگزارانش را فاقد تکنیک ولایت تکوینی می دانستند تا با نفوذ در ذره ذره جمادات و نباتات این مرز و بوم ، آن را آنطور که باید و شاید بسازند ، از عرش به فرشش آوردند و چپ و راستش کوبیدند و به او توهین کردند و فحشش دادند و در یک کلام چوب دو سر نجسش کردند ؛

و همین ها بودند که روزی دیگر برای اصلاح دست به دامان ( بخوانید عبای ) سیدی فاطمی شدند اما چون روزش به سر آمد و تلألو نوری دیگر در روزی دیگر به در آمد ، چون نتوانسته بود با فرمول سحرآمیز و یا تئوری جادویی معجزه آسایی ، جامعه را خوب آنطور که باید و شاید اصلاح کند ، ردایش را کشیدند و حرمتش را دریدند و لبانش دوختند و آبرویش را سوختند ؛

و باز همین ها بودند که اینبار پشت سر کاوه ای آهنگرزاده قرار گرفتند و آرمانشهر عدالت را از او آرزو کردند و اما امروز چون آرزوی خود را محقق نشده و چک خود را بی محل می بینند ، باز هم  …

آری بازهم لعن و نفرین و شک و تردید و عزم تعمیر و قصد تغییر ؛ اما اینبار ، دیگر پشت سر که راه خواهند افتاد و این دفعه کدام مهره را خواهند سوزاند ؟ شاید ، این سری میرحسین گزینه خوبی باشد !

پاورقی ها :

1-  البته این مقاله قصد تبرئه کردن حاکمان و سیاست های آنان در ناملایمات سرنوشت افراداجتماع را ندارد ، اما قصد دارد پنجره بسیار بسیار مهم تر و بزرگتری را برای امر اصلاح و نیل به ایده ال های ذهنی و آرمانشهر اعتقادی پیش روی چشم و ذهن مخاطب به تصویر کشد.

2-  اصطلاحاتی چون نقطه منفرد (Singular Point) ، کانتور (Contour) ، تحلیلی       (Analytic ) و همسایگی کوچک از مفاهیم تخصصی مورد بحث در ریاضی مهندسی است . از اذهان ناآشنا و نامأنوس پوزش می طلبم .

3-  یکی از خوانندگان سایت کلمه (سایت رسمی مهندس موسوی) در ذیل بیانیه اعلام حضور میرحسین چنین نوشته است :

مير من خوش مي روي كاندر سر و پا ميرمت                خوش خرامان شو كه پيش قد رعنا ميرمت

آیا با من هم عقیده اید که این آدم ، در صورت انتخاب مهندس موسوی ، و در پس هرگونه عملکرد احتمالی از ایشان چهار سال دیگه ، طوری دیگر خواهد خواند و نوشت ؟!

کشتن یا نکشتن…مسئله این است!

امروز یه اس ام اس با این محتوا اومد برام : الله اکبر.سلمان رشدی کشته شد.
اون لحظه یه کم … راستش اون لحظه هیچی به ذهنم نرسید اما بعدش تا حدی خوشحال شدم که آدمی که کتابی نوشته بر علیه اسلام و پیامبر و مقدساتی که ما از بچگی اونها رو محترم میدونیم لایق این هست که کشته بشه.با یه بنده خدایی که داشتم حرف میزدم گفت یعنی چی؟به نظر اون هر شخصی یه سری عقایدی دارد که غلط یا درست اما به هر حال اون عقاید هیچ وقت نمیتونه دلیل خوبی برای مرگ اون باشه.من گفتم درسته که یه حرف نمیتونه دلیل قتل باشه اما حرف داریم تا حرف.اگه یکی به من بگه احمق کاریش ندارم اما اگه مثلا فحش ناموس بده من اون طرف رو…
البته این این مطلب به خودی خود ارزش آنچنانی نداره و به نظرم با نظراتش ارزش پیدا میکنه.

Narvinyë 29, EX30

پ.ا:

محاکمه خیلی سریع انجام شد. سریع‌تر از آن‌چه فکر می‌کردم. 25 دقیقه و 20 ثانیه پس از گفتن نخستین کلمات، آخرین کلمات بر زبانم جاری شد. محاکمه به گونه‌ای بود که هیچ گاه تصورش را هم نمی‌کردم. یک پرسش؛ یک پاسخ:
خیلی متاسف ام…

هیچ گاه تصور نمی‌کردم به این شکل تمام شود. همیشه از فرو رفتن گلوله‌های داغ سربی شلیک شده از سلاح روسی ساخت دهه‌ی 40 پیشین در بدنم هراس داشتم. مدتی بود مهمات کم‌یاب شده بود و این خیال مرا آسوده می‌کرد: قطعن برای اعدام از گلوله استفاده نخواهند کرد. شمشیر را ترجیح می‌دادم: لا اقل می‌توانستم جلادم را ببینم، درون چشمانش نگاه کنم. اما نه از سلاح‌های روسی ساخت دهه‌ی 40 پیشین خبری بود، و نه از شمشیر؛ و من نیز نمی‌توانستم درون چشمانش نگاه کنم. پس از آخرین ضربة خیلی طاقت نیاوردم: 2 دقیقه و 30 ثانیه بعد، آخرین کلمات بر زبانم جاری شد.
i’m done

مرگ… جسدم را به سلولم منتقل کردند. قبری بدون سنگ، تنها کمی عمیق‌تر و عریض‌تر! مطمئن ام زندگان سلول‌های مجاور هر لحظه آرزوی مرگ می‌کردند. ساعت‌ها گذشت… خاکستری شده بودم… شب شد؛ من خفته بودم. ماه حجاب از صورت کشید. توشه‌ای برداشتم. از میان خاکستر سر برآوردم. سلول روشن شد.

پ.ن:

а. سال که نو شد؛ صبر کردم تا month نیز نو شود و سپس تبریکی چندجانبه بگویم:
«مرگ» تنها احیا کننده است؛ امیدوار ام در دایره‌ی زندگی اسیر نشوید.

в. من محمدعلی ام، αραβ سابق! گفتم تا این تغییر نام موجب سردرگمی یا سوء تفاهم نشود.

كار گروهی

بر هیچ کس پوشیده نیست که ایرانی ها مشکل بزرگی در کار گروهی دارند. متاسفانه ایرانی ها یاد نگرفتند که چطور کار کنند باهم. توی کار گروهی خیلی مهارت ها رو باید از قبل فراگرفته باشین. مهارت هایی مثل تحمل افکار مخالف، بحث در آرامش ، نتیجه گیری منطقی از بحث ها ، قبول کردن حرف درست ، پیروی از رهبر و … . این مهارت رو شما نمی تونید به سادگی در خودتون به وجود بیارین. این ها مهارت هایی که هستند که شما باید توی مدرسه، جامعه یا خانواده فرا میگرفتین. مدرسه، جامعه یا خانواده در قبال آموزش این چیزها به شما مسئول اند.

کمی فکر کنید و طولانی ترین کارهای گروهی که به نظرتون میرسه رو پیدا کنید. حداکثر عمرشون چند ساله؟ حالا در مورد کارهای گروهی که خودتون توش شرکت داشتین فکرکنید. عمر اون ها چقدره؟

حقیقت یک گروه مبنای کاری اون گروهه. افرادی هم که برای گروه انتخاب میشن باید بر همون مبنا حرکت کنند. یک مثال عینی میزنیم. ما روی نشریه سمپادیا کار می کنیم. مبنا کار ما نشریه‌ست. فارغ از گروه نوشت یا فروم یا هرچیز دیگه. تفاوتی در اصل کار نیست اما در موارد فرعی تفاوت زیاده. مثلا یکی از ماها موافق چاپ شدن شعرهاست و دیگری مخالف. اما این تفاوت هیچ وقت باعث نمیشه که گروه متلاشی بشه یا عضوی از گروه جدابشه.

بسیاری از مشکلات گروه ها هم از اون جا ناشی میشه که اختلافات کوچیک اون قدر بزرگ میشن که باعث ایجاد مشکل میشن. چیزی که کمبود اون کاملا احساس میشه قدرت حل مشکلات ـه . متاسفانه بسیاری از ماها نحوه حل مشکل رو بلد نیستیم. هیچ کدوم بلد نیستیم کوتاه بیایم. هیچکدوم بلد نیستیم قانع بشیم یا قانع بکنیم. منطق جاشو به لجاجت داده و خبری از گذشت نیست.

راس هر گروهی ، رهبر اون گروهه. یکی از خصلت های ایرانی ها اینه که نمی تونیم بالاسری رو تحمل کنیم و همیشه دوست داریم کنترل همه چی دست خودمون باشه. پس برای این که خودمون رهبر بشیم ، سعی می کنیم رهبر فعلی رو تخریب کنیم یا درکارها اختلال ایجاد کنیم. در بسیاری موارد هم گروه رو رها می کنیم و گروه جدیدی خودمون میسازیم و اون جا خودمون همه کاره میشیم. این جوری میشه که گروه ها متلاشی میشن یا به نتیجه نمی رسند. مثلا گروهی برای انتخابات ریاست جمهوری فعالیت می کنند ، بعد که کاندیداشون رئیس جمهور شد یهو میبینی که همون موافقین تبدیل شدند به مخالفین !

مشکل بعدی در کارهای گروهی ، عدم تعهد اعضای گروهـه.  تعهد رو باید از خانواده و جامعه یاد گرفت. تعهد یعنی چی ؟ تعهد یعنی به گروه پایبند باشیم و تمام موارد محوله به خودمون رو درست انجام بدیم. یکی از مشکلات اصلی ما توی سایت سمپادیا ، اینه که آدم متعهد نمی تونیم پیدا کنیم برای کارکردن. کسی که حرفش ، با عملش یکی باشه و به وظیفه اش عمل کنه. مدت هاست دنبال مدیر سایت و عضو فعال نشریه میگردیم اما کسی پیدا نمیشه که خصوصیاتی که ما میخوایم داشته باشه.

ریشه این مشکلات چیزی نیست جز عدم توانایی فرد در تعمیم خود خواهی فردی به خود خواهی گروهی. وقتی شما نتونید میل گروه رو به میل خودتون ترجیح بدین ، باعث باعث اتلاف انرژی بسیار در فعالیت های جمعی میشین و قدرت و بازدهی گروه رو به شدت کاهش میدین.

توصیه من به شما :

صبور باشید ، به شدت منطقی باشید ، گذشت نشون بدین هرچند شاید به نظرتون طرف مقابل در اشتباهه ، به رای اکثریت احترام بگذارید هرچند دیگران در اشتباه باشند ، به حرف رئیس گوش بدین ، مسئولیت پذیر باشین ، اجازه بدین دیگران حرفشون رو بزنند و …

نوشتن این پست بیشتر بهانه ای برای تغییر سبک گروه نوشت. امیدوارم اجتماعی تر بنویسید. در ضمن در این پست فقط اشاره کوچیکی به کارگروهی شده و حرف برای گفتن زیاده.

وقتی به سایت سمپادیا نگاه می کنم به خودمون امیدوار میشم. یه مدیر کاشان ، یکی کانادا ، یکی مون تهران و دیگری در جای دیگر. دختر و پسر ؛ همدیگر رو ندیدیم و شاید بیشترین چیزی که از هم بدونیم یک اسم و فامیله. تنها راه ارتباطیمون هم اینترنته ، حداکثر پیامک و اگر بترکونیم زنگ میزنیم بهم و نهایتش سالی یک بار جلسه میزاریم. بعدش یک گروه نوشت و یک فروم رو میگردونیم. هر دوهفته نشریه منتشر می کنیم. این ها در حالیه که اختلافات فوق العاده زیادی باهم دارین ، چه از نظر فکری و چه فرهنگی. با این حال اینجا سرپاست :دی (ماشالله یادت نره!)