دسته: جامعه

کس نخارد پشت من…جز ناخن مغز من!

کلاس یکنواخت و خسته کننده ی فیزیک…

دبیر از x و y میگه و ما از اینکه “خرش از پرک”(!)شغله از “خ”یا نه…

محض تنوع ما چن تا بچه های گوشه ی کلاس بی دلیل با صدای بلند می زنیم زیر خنده و بقیه م از فرصت استفاده می کنن و  می زنن زیر خنده… حالا نخند کی بخند …

دبیر فیزیک هم گچ رو میگذاره زمین و می شینه پشت میز و :

_ قاه قاه قاه…2x…هرهرهر…2تا x…

و لبخند روی لبمون می ماسه که نمی دونی به چی می خندیم،چرا ریسه می ری؟! مگه مجبوری بگی فهمیدم به چی می خندیدن…

این اتفاق در مقیاس های گنده تر و گنده ترتر به شکلای مختلف در اطرافمون می افته.

خیلی کارا رو به پیروی از بقیه انجام می دیم. بقیه ای که ممکنه دلیلی برای کارشون نداشته باشن و ما به زور برای خودمون دلیل می تراشیم. دلیلی مثل2x که اساسا دلیل نیست …

+ مغزمونو خود کفا کنیم …

خیال پردازی از نوع MIT

یه چیزی که در مورد خیلی از بچه‌های ایران صادقه، اینه که خیلی خودشون رو بزرگ می‌بینن! همهٔ ما‌ها هم اینجوری هستیم! همه اول کار که می‌رن راهنمایی، مطمئن هستن که شاگرد اول MIT خواهند بود در آینده نزدیک! بعدش که می‌آن دبیرستان، می‌گن حالا درسته که MIT نمی‌رم، ولی مطمئنا توی یکی از ۱۰ داشنگاه بر‌تر دنیا بورسیه می‌شم.
بعد می‌رن پیش دانشگاهی، می‌بیین عمرا کسی بورسیه نمی‌کنه، می‌گن الان من کنکور رو می‌دم، می‌رم برق شریف بعدش راحت بورسیه می‌گیرم می‌رم فلان داشنگاه
بعد که می‌رن یه رشته معمولی توی دانشگاه……
و این روند کم شدن آرزو‌ها ادامه داره! دلیلش می‌دونید چیه؟ چون اون اولش خودتون رو خیلی بزرگ دونستید! اون دانش آموزهای هند و پاکستان و چین و روسیه و…. رو اصلا در نظر نمی‌گرفتید!
خلاصه قضیه اینکه الان شاید خیلی احساس بکنید که ایرانی می‌تواند و ایرانی شاخ است و علم در ثریا هم باشد مردانی از سرزمین پارس و…..! ولی هرچی بزرگ‌تر می‌شید، بیشتر متوجه می‌شید واقعا تو دنیا چه خبره!

یادش بیاورید که دوستش داریم

فریدون جیرانی

ننویسید: «جیرانی تو از ما نیستی.» بنویسید: «آقای جیرانی! یادت هست؟ “قرمز” را به یاد داری؟ آنجا که فروتن را به زیباترین بازی هایش گرفتی و همینطور تهرانی را؛ یادت هست؟ من یادم هست. من اصلن تو را با آن روزها می شناسم؛ با فیلمی که برای آن سنّ و سال من مجاز نبود امّا، دیدمش! همان روزها شنیدم فریدون جیرانی چه بزرگ است و محبوب.» ننویسید: «جیرانی برو که نبینیمت!» بنویسید: «جیرانی بیا! دوباره بیا و “سالاد فصل” را درست کن. بیا در این فصل با ما باش تا دوباره تماشایت کنیم و لذّت ببریم از تو.» شما را به خدا، صفحه ی فیس بوک نزنید که “از جیرانی متنفّریم”! صفحه ای بسازید برای “مرگ تدریجی یک رویا”؛ چه قدر زیبا و خوش دست بود!! یادتان هست؟! دوستش داشتیم و تماشا می کردیم هر هفته؛ زمانی که کمتر سریالی تلویزیونی تماشایی بود. جیرانی را به سیاهی و تلخی یاد نکنید؛ یادش را با “صورتی” زنده کنید؛ چه شیرین و تماشایی بود؛ از آخرین طنزهای سالم این مملکت. از اتّصالش به فلان و فلانی نگویید؛ یادش بیاورید که خودش در این مملکت چه کشیده و چه مجوّزها که گرفته و نگرفته و چه جشنواره ها که به تلخی نچشیده.

فریدون جیرانی را به خاطر همه ی اینها دوست دارم؛ دلم گرفت وقتی امین تارخ بزرگی کرد و آن طور در برنامه ی زنده حرف حق را در صورت جیرانی زد، و جیرانی هیچ دفاعی نداشت. آن لحظه فریدون جیرانی دوست داشتنی نبود امّا، هنوز همه ی آن خاطرات خوب را داریم؛ نگویید که دیگر دوستش نداریم؛ آن قدر آن خاطرات خوب را به او بگویید تا خودش یادش بیاید که دوستش داریم! مثل فاطمه ی معتمد آریا، مثل امین تارخ و فریما فرجامی، فریدون جیرانی را دوست داریم؛ فقط یادش بیاورید!

آیا واقعا الناس علی دین ملوکهم؟

مرحوم جعفر شهری در جلد ششم کتاب «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» چنین نوشته است (نقل به مضمون):

ناصرالدین شاه : فردی هوس‌ران و خوش‌گذران بود. به تبع او همه دربار و مردم و حتی گداگرسنه‌ها دارای حرمسرا و هوس‌ران شده بودند.

مظفرالدین شاه : فردی شل‌و‌ول و بی‌حال و بی‌حوصله و همجنس‌باز بود. همه تنبل و بی‌حال شدند.

محمدعلی شاه : فردی خشن و تندخو بود. همه تندخو و خشن شدند.

احمدشاه : بی‌اراده و هوس ران بود. همه سرگردان و بی‌تصمیم و بی‌بند و لاابالی شدند.

رضاشاه: پرکار و فعال و پرجنب‌وجوش و بی‌توجه به هوس‌رانی. همه فعال و کاری شدند.

محمدرضا شاه: خوش‌لباس و متظاهر و حریص و پول ‌جمع‌کن و ورزش‌دوست. همه شیک‌پوش و ورزش‌دوست شدند.

وقتی جامعه‌ای مصداق عینی «الناس علی دین ملوکهم» باشه در نهایت به همان جایی می‌رسه که ما رسیدیم. قبلانا این ملوک یک نفر بود٬ حالا رفته رفته بیشتر شده. چنین جامعه‌ای کاملا وابسته به اینه که اون بالایی چی تصمیم می‌گیره. میخواد انقلاب بشه میخواد انقلاب نشه٬ مردم عوض بشو نیستند مگر اینکه اون بالایی عوض بشه. چنین ملتی بیشتر به جای فکر تابع جو هستند. حالا اون کتاب خیلی بدتر نوشته. من کمی متعادلش کردم تا مناسب اینجا باشه.

ایران آباد

تشکر از جناب آقای دکتر اژه ای و همچنین تمام خدمتگزاران صدیقی که در مجموعه سمپاد مشغولند. راستش من نه سمپادی هستم ونه آدمی با ضریب هوشی بالای 130 ولی با همه این ها الآن در مجموعه سمپاد خراسان رضوی مشغول به کار هستم و از اینکه می بینم دوستان دانش آموز گاهی احساس می کنند که فعالیت در زمینه های مختلف بی نتیجه است ناراحت می شوم .دوستان شما در مراکز ومجموعه آموزش وپرورش باید استارت کار را بزنید واز اینکه مثلا با فلان طرح ویا ایده مخالفت می شود نباید از کار دست بکشید بلکه باید راه رسیدن به کمال ومبارزه با مشکلات را بیاموزید تا با کوچکترین بی توجهی از سوی مسئولان بنای رفتن از ایران را سر ندهید این یک نوع ضعف وتسلیم شدن است باید مبارزه کرد تا ایرانی آباد داشت .و کلام آخر به فکر دیگری باش تا زندگی زیبا وآسان شود.

به اشتراک گذاشتن

به اشتراک گذاشتن داشته ها ، می تونه یکی از بهترین خصلت های مردم یک جامعه باشه. این داشته ها می تونه پول ، خونه ، وسیله خاص ، کتاب ، مقاله یا حتی قالب یک وبلاگ باشه. اون چیزی که من شخصا تو این جامعه دیدم این بوده که میزان به اشتراک گذاشتن مردم سال به سال کمتر شده. مردم حریص تر شدن و کمتر علاقه دارن دیگران رو در کارها شریک کنند. این هم می تونه دلایل مختلفی داشته باشه. دلایلی مثل سواستفاده دیگران و انحصارطلبی و …

– من مقداری پول دارم ، میخوام اون رو در یک کاری سرمایه گذاری کنم ، میدم دست بهترین دوستم و اون دوستم پول رو بالا میکشه و میره ؛ یا حتی اگر بالا نکشه ، یک بلایی سرش میاره که دیگه پولی باقی نمی مونه.

– من یک کتاب دارم. کتاب رو میدم به دوستم. بعد یک ماه، یک کتاب تحویل میگیرم که اصلا شبیه کتاب نیست!

– من یک قالب وبلاگ می سازم یا ترجمه می کنم. توی اینترنت آنلاین منتشرش می کنم و بعد مدتی میبینم  وبلاگی قالب من رو بدون کپی رایت ، به اسم خودش منتشر میکنه.

تمامی این ها باعث میشه که سطح به اشتراک گذاشتن ، پایین بیاد. یک فرهنگ ایجاد میشه و به نوعی مردم از به اشتراک گذاشتن فرار می کنن. در نهایت کار به جایی میرسه که وزیر به جامعه علمی کشور میگه که داشته هاتون رو به دیگران ندید !

بر خلاف فضای جامعه حقیقی ، در جامعه مجازی وب روندی برعکس شکل گرفته. در سال های اخیر با ظهور پدیده ی OpenSource مردم روز به روز بیشتر تشویق میشن برای به اشتراک گذاشتن. چیزهایی مثل گوگل ریدر ، به نوعی روحیه ای در مردم به وجود میارن که مردم بیشتر به سمت به اشتراک گذاشتن پیش برن.

چیزی که قابل بحثه ، اینه که آیا جامعه حقیقی ما نیاز به sharing داره؟ چطور میشه چنین روحیه ای رو در مردم بالا برد؟