دسته: سمپاد

و اما رئیس جدید سمپاد …

طي حكمي از سوي وزير آموزش و پرورش ، مهري سويزي به عنوان رييس مركز ملي پرورش استعدادهاي درخشان و دانش پژوهان جوان منصوب شد.

به گزارش مركز اطلاع رساني و روابط عمومي وزارت آموزش و پرورش ، دكترحميد رضا حاجي بابايي وزير آموزش و پرورش ، مهري سويزي را به عنوان رييس مركز ملي پرورش استعدادهاي درخشان و دانش پژوهان جوان  منصوب كرد.

در بخشي از حكم انتصاب سويزي آمده است:  نظر به تعهد، شايستگي و تجارب ارزشمند،سركار عالي  به موجب اين حكم، به سمت « رييس مركز ملي پرورش استعدادهاي درخشان و دانش پژوهان جوان  » منصوب مي‌شويد تا در جهت تحقق اهداف سازماني و وظايف محوله مانند شناسايي ، جذب  و پرورش استعدادهاي درخشان در سطوح مختلف تحصيلي ، پژوهش و تحقيق علمي در زمينه هاي مربوط به دانش آموزان نخبه و داراي استعداد ، برنامه ريزي واجراي طرح شهاب ، جشنواره خوارزمي و المپيادها و ايجاد رقابت سالم علمي دانش آموزان در عرصه هاي داخلي و بين الملي ارتقاي كيفي آن اهتمام ورزيد.

خب بد نیست نگاهی هم به سابقه خانم سویزی بندازیم. سابقه ایشان به نقل از سایت مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری :

مهري سويزي متولد 1339 داراي تحصيلات فوق ليسانس در عرفان اسلامي است. در سه حوزه پژوهشي برنامه ريزي فرهنگي ، مطالعات زنان ، معارف اسلامي كار كرده است و حدود 400 مقاله دراين حوزه ها نوشته است.

اولين كار اجرايي اش در سال 60 مسئوليت امور تربيتي بخش خواهران منطقه 6 تهران بوده است و بعد از آن به ترتيب مسئول امور فرهنگي منطقه 13 ، معاون مجتمع آموزشي روشنگر قديم ، مسئول مديران مراكز پرورش اسلامي خواهران سراسر كشور ، مشاور استاندار تهران و رئيس كميسيون بانوان ، حدود 4 سال مدير مسئول مجله زن روز و بعد مسئول بسيج خواهران كشور و عضو شوراي فرهنگي – اجتماعي زنان در دو دوره بوده است و در حال حاضر عضو هيآت رئيسه و نايب رئيس اين شورا ست .

ادغام سمپاد و باشگاه دانش پژوهان جوان

سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان و باشگاه دانش پژوهان جوان وابسته به آموزش وپرورش با کلیه امکانات، تجهیزات، نیروی انسانی، امکانات، تجهیزات و تعهدات با یکدیگر ادغام و به «مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان و دانش پژوهان جوان» تغییر می کند

دولت به منظور انجام اصلاحات ساختاری و حذف واحدهای موازی و یکپارچه سازی امور پژوهشی و اعمال مدیریت واحد با ادغام سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان و باشگاه دانش پژوهان جوان وابسته به آموزش وپرورش و تشکیل مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان و دانش پژوهان جوان موافقت کرد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دولت، شورای عالی اداری بنا به پیشنهاد مشترک وزارت آموزش وپرورش و معاونت توسعه مدیریت وسرمایه انسانی رئیس جمهور با ادغام سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان و باشگاه دانش پژوهان جوان وابسته به آموزش وپرورش با کلیه امکانات، تجهیزات، نیروی انسانی، امکانات، تجهیزات و تعهدات با عنوان «مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان و دانش پژوهان جوان» موافقت کرد.

* باشگاه دانش پژوهان جوان همان باشگاه مسئول برگزاری المپیادهای علمی است.
منبع : http://www.dolat.ir/Nsite/FullStory/?Id=200534

مدیر مرکز

هنوز جلوی چشمامه . همین دیروز بود که وسط کلاس زنگ رو زدن . ما هم از همه جا بی خبر از پنجره بیرون رو نگاه کردیم و دیدیم طبق معمول چند نفر بی ریخت و قیافه هلک و هلک اومدن مدرسه ما . یکی از بچه ها گفت انگار زنگ سلامته ! خلاصه رفتیم پایین تو حیاط .

خبر بسرعت بین بچه ها پیچید که قراره آقای ط ، مدیر مرکزمون ، رو برکنار کنن ! و تعدادی از بچه ها با بی قراری از پشت شیشه ، به جلسه تشکیل شده معلم ها و آقایون آموزش و پرورش و آقای ط نگاه می کردند .

معاون های مدرسه هم توی حیاط با بجه ها صحبت و آرومشون می کردن . هر چند که خیلی از بچه ها بی خیال از اتفاقات مهم اطرافشون والیبال و فوتبال بازی می کردن .

بعد از یه زمان طولانی بالاخره افراد حاضر در جلسه اومدن پشت تریبون . آقای ک ، معاون فرهنگی مرکزمون ، گفت که به آقای ط پیشنهادی برای مدیریت بخش پژوهشی مراکز آستان قدس شده و ایشون پذیرفتن و به طبعش فرد  دیگری به نام آقای غ که قائم مقام آموزش و پرورش استان خراسان رضویه به جای ایشون مدیریت رو در دست می گیره . آقای غ نیز حاضر به صحبت برای بچه ها نشد .

بچه ها یکصدا فریاد می زدند ” ط ، دوستت داریم ” . بعضی از بچه ها گریه می کردند و خود آقای ط هم اشک می ریخت . بعد از اون تا ساعت بعد چندین بار فریاد های یکصدای بچه ها زمین رو لرزوند اما چه فایده ؟!

به کلاس که رفتیم ، بچه ها درموردش بحث می رکدند . من هم گفتم . گفتم که این ها همش بازیه . گفتم که اژه ای رو هم به همین بهونه ( مقام جدید ) بردن . گفتم که اینکارا همه زیر سر وزارتخونست که فقط می خواست نفوذشو تو مرکزمون بیشتر کنه . گفتم …

در طوی اون روز تا شب چندین و چند اخبار پشت سر هم خبر تکراری ” زنگ سلامت در مدارس ایران زده شد ” پخش شد و من در هر دفعه یاد زنگ سلامت مرکزمون افتادم ، چه زنگ سلامتی ! و به یاد ” نمی گویم خداحافظ سمپاد “ می افتم .

به پاس محبت های پدرانه آقای ط

مدرسه ما

از پیچ کوچه که می‌گذری، صدای بلند و شاد خنده‌هایشان که تا این سر خیابان می‌آید، دلت را می‌لرزاند. بغض، گلویت و اشک، چشمانت را پر می‌کند، سر تا پایت داغ می‌شود، چرا تمام شد؟ دوست داشتی هنوز هم قاطی بچه‌ها در حیاط شلوغ ساختمان قدیمی و بی‌اعتبارش بلولی و به این فکر کنی که اگر هم الان زلزله بیاید، هیچ کدام از بچه‌ها زمین نمی‌خورند بس که به هم چسبیده‌اند از ازدحام! لبخند می‌زنی و به زحمت از پشت پرده اشک تابلو آبی و کج و کوله و دوست داشتنی سردرش را تشخیص می‌دهی، نقطه «ف» «فرزانگان تهران» افتاده و «ر»‌ها کجکی به سمت پایین آویزان شده‌اند. حست ناگفتنی است وقتی وارد ساختمان می‌شوی، دلت برای سر تا پای آن ساختمان بی‌تناسب می‌تپد، از دیوارهای خدا می‌داند چند ساله‌اش تا آبنما و سایت کامپیوترش که ۵-۶ سال است با بودجه‌ی رفاهی دانش آموزان این مملکت ساخته شده و هر بچه کوچکی خنده‌اش می‌گیرد اگر بشنود در حیاط ۲ در ۲‌اش آبنما ساخته‌اند و کلاس‌ها هنوز نیمکت درست حسابی ندارند! چقدر دوست داری آدمهایی را که باعث شدند این ساختمان بشود خانه یک و نیمم تو (و نه حتی به دوری خانه دوم!!) و زندگی و عشق و خاطراتت را از آجر آجرش استشمام کنی، آدمهایی که بیشتر عمرت را پر کردند و هنوز که هنوز است از دیدنشان پرواز می‌کنی! دست که می‌کشی به دیوار‌هایش، روی لبهای به لبخند باز شده‌ات مزه شور اشک را حس می‌کنی… «فردا امتحان فیزیک داریم! کاش زود‌تر خلاص می‌شدیم! ۱۲/۹/۷۵»، «مدرسه، ما رو یادت نره! ۲۵/۲/۸۰» و قلب کنده کاری شده و اسم و فامیل و کلاس و خوشحالیم و ناراحتم و از فیزیک متنفرم و عاشق ریاضی‌ام را همه جای دیوار‌ها می‌توانی پیدا کنی. گه‌گاه هم خاطرات نسل‌های مدرن‌تر با ماژیک و روان نویس اکلیلی به چشمت می‌خورد. تو قلب چند نفر را در این کلاس‌ها قایم کرده‌ای؟ چند نفر هر وقت که از سر خیابانت رد می‌شوند پا‌هایشان شل می‌شود و سرشان بی‌اختیار می‌چرخد به طرف کوچه کودکی‌هایشان؟ با دل‌هایمان چه کرده‌ای؟!

اگر می توانید کمک کنید

سلام به دوستان سمپادی.راستش من در طی این یک سال صرفا مطالب دوستان را می خواندمو از نظراتشان آگاه می شدم. نمی دانم چه قدر مدرسه شهید بهشتی شهرری را می شناسید.همان مدرسه ای که زمانی امیدامینی،قراخانی،حکیمی،شفایی و … در این مدرسه درس می خواندند و افتخاراتی جهانی رقم زدند اما از سال 86 که مدیریت عوض شد سطح علمی مدرسه به شدت افول کرد . بچه ها از نظر درسی ضربه های زیادی خوردند و اگر همین روند مدیریت باقی بماند مدرسه کاملا از حالت تیزهوشانی در می آید. و دیگر خبری از این افتخارات به گوش نمیزسد. بچه ها سعیشان را کردند که مدیریت را عوض کنند اما دستشان از همه جا کوتاه بود.حال من از شما دوستان سمپادی اگر کاری می توانید انجام دهید دریغ نکنید و اگر آقای معتمدی را می بینید وضعیت را به گوشش برسانید.اگرمی توانید راهنمایمان کنید دریغ نفرمایید . باتشکر

نشریه سمپادیا- شماره دهم-سال سوم

اولین شماره از سال دوره سوم نشریه سمپادیا منتشر شد. این شماره با همکاری نشر ماهی برای معرفی کتاب صورت گرفته است. در نسخه آنلاین صفحاتی که مربوط به معرفی کتاب است در فایل ضمیمه شده است. این اولین باری است که نشر ماهی قسمتی از فایل کتاب خود را منتشر می کند.

در این شماره می خوانید:
– ما درون را بنگریم.
– ترجمه(ماریا نیکولای پاینتر، پگاه پوراحمد، مازیار امینی): پولیکوشکای سیلونه
– وقتی یک سمپادی به دانشگاه می رود(نگار شبان)
– مصاحبه(محمدعلی اعرابی): دکتر اصغری، مولف کتاب ریاضی تکمیلی سمپاد
– این سمپاد نیست.

حتما این شماره را دانلود کنید و بعد از مطالعه نظرات خودتان را اعلام کنید. نظر شما موجب دلگرمی خواهد بود.