نویسنده: نیما مضروب

شاید کمی دور شدی …

 

از مرداد 65 تا مرداد 87 … جوان بودی هنوز!

 

 

 

         فارغ التحصیل علامه حلی

         دانشجوی کارشناسی علوم کامپیوتر شریف

         دانشجوی نمونه کشور در سال 86

         رتبه اول پنجمین جشنواره خوارزمی

         پژوهشگر جوان ممتاز انجمن رمز ایران

         جوانترین محقق دومین کنفرانس جهانی ایکتا 2006

         3 سال رتبه اول مسابقات مفاهیم قرآن کشور

         جوان ترین محقق 11امین کنفرانس بین اللملی انجمن کامپیوتر ایران

         بیش از 80 مقاله برای کنفرانس های بین اللملی

         13 مقاله چاپ شده در مجلات علمی

         یک اختراع ثبت شده

         تالیف کتاب آموزش سریع الگوریتم ها

         نوشتن بخشهایی از کتب گوناگون

        

 

* مراسم 40ام آن مرحوم یکشنبه (امروز) ساعت 11 تا 13 در مسجد دانشگاه شریف

ای مرد بی اساس…

ساعت 7 صبح است … چند وقتی است خورشید ساعت 7 را ندیده ام و تا 10 می خوابم!
اینجا کتابخانه ی بزرگ اتاقم هست … چقدر مرتبند … چند وقتی می شود کتابی نخوانده ام!
جلوی بانک و آرشیو مجلاتم ایستاده ام … هر هفته و هر ماه بیشتر می شوند اما هنوز خیلیشان را نخوانده ام … فقط می خرمشان تا روزی بخوانم !

اینجا پارک جنگلی لویزانه … حدودا بیخ گوش ماست ! … خیلی وقتی آنجا نرفتم … یا وقت نمی کنم یا حوصله …!

این شبکه 4 تلویزیون ملی است … برنامه های قشنگی داره … اما … اما چند وقتی سراغش نرفتم … روزا کوتاه شده؟

دیروز دوستم زنگ زد… گفت نمی خوای فیلمای منو بیاری ؟ گفتم ندیدم! دروغ که نگفتم … تعجب کرد : بابا خیلی وقته دستته پس چی کار میکنی ؟

چی کار میکنم ؟ نه … واقعا چیکار میکنم؟
——————————————————-
چند وقتی است مرد بی اساس شده ام !

کنکورسهمیه (کنکور + کورس + سهمیه! :دی )

–         پسر ها باید در آینده کار کنند

–         دختر ها امیدی جز دانشگاه ندارند

–         پسرها اگه دانشگاه نرن میرن سربازی

–         دخترها با تلاشی که کردن باید به حقشون برسن

–         …

نظر شما چیه ؟

1 – وقتی سدی به نام کنکورو رد می کنیم ، باید وارد شخصی به نام آقای دانشگاه بشیم … تهران ؟ شیراز ؟ نکنه پیام نور ؟ بالاخره خودمونو بزور باید یه جا جا کنیم … وگرنه باز یک سال گند دیگه …

2 –  دخترا به هر  دلیلی ( شاید چون لوسو مامانی ان! :دی) زیاد قبول میشن ! :دی ! بالاخره اتفاقه دیگه میوفته :دی … حالا یه 3 سالی دولت ، مخصوصا توی رشته های پزشکی طرحی به عنوان سهمیه بندی جنسیتی اجرا کرده! حالا…

3 – طرح چی چی ِست؟ (با لهجه اصفهونی!) ببین … قضیه اینجوریه که دخترا تو برخی عرصه ها داشتن دانشگاهارو زنونه میکردن :دی ! و خداییشم این مشکلاتی رو ایجاد میکرد! ( میکنه حالا!) دولت اومد گفتش که آقا ؛ ازین به  بعد مثلا 40 درصد فلان رشته مال پسراست، 40 درصدشم مال دخترا ، 20 درصد دیگه ام هرکی قوی تر بود میبره ! و با این کار حضور چند ده درصد از هر جنس رو توی رشته هایی تضمین کرد.

4 – حالا … به نظر شما ، این طرح خوبه یا بد ؟ چرا اصلان ؟ اصلاح می خواد یا نه ؟ د بگو دیگه …

می مانیم چون کوه … می خروشیم چون دریا!

دوستی قبل از بازگشایی سمپادیا می گفت :

نمی تونی سمپادیا رو برگردونی … دیگه مث قبل نمیشه … دیگه قدیمیا نمیان کمکت …

اما تو زندگی من نمیشه وجود نداشت …

با دوستان کمک کردیمو 2باره شروع کردیم … بازدید تو همون روزای اول به 100 بازدیدکننده و بیش از 500 مراجعه رسید … و کم کم امید ما بزرگ شد …تا …

مث اینکه همیشه کسی باید سهل انگاری کند تا امیدها به خطر بیافتد …

من جای کسی که سهل انگاری کرد بخاطر این چند روز که سرورمان معدوم بود عذر می خوام!

هنوز امید در دل ما سبز است … یا علی …

بهشت آرزو

هرکاری کنیم … هر ماشینی سوار شیم … خونمون هرجای این خاک باشه … ویلایی باشه یا آپارتمان … لباسامون مارک باشه یا دوخت… آیس پک بخوریم یا کیم … استیک بخوریم یا فلافل … آخرش …

جامون تو یه قبر پیش بقیه است!

دنیا رو با همه ی خوب و بدش

با همه زندونیای ابدش

پشت سر گذاشتن و رها شدن

رفتن و سری توی سرا شدن

واسشون تو بند دنیا جا نبود

دنیا که جای پرنده ها نبود

پشت سر گذشته های بی هدف

پیش رو لشگر آرزو بسر

تو بهشت آرزو گم نشدن

آدم حسرت گندم نشدن

وقتی موندن تو غبار زندگی

پر کشیدن از حصار زندگی