نویسنده: نیما مضروب

راه بی برگشت

من اینجا بس دلم تنگ است / و هر سازی که می بینم بد آهنگ است / بیا ره توشه برداریم / قدم در راه بی برگشت بگذاریم / ببینیم آسمان آیا ، هرجا همین رنگ است ؟

دیوانه ؟ چرا به من می گویی دیوانه ؟ نکند منتظر بودی از آنچه بین من و او گذشته است با تو بگویم ؟ یا از آنچه در خانه ی آنها اتفاق افتاد ؟ یا از مراسم هایی نهفته در پله های پارک ؟

و دیدی حتی یک کلمه ، در ناخودآگاه ذهنت یاد مفهوم مشهور می افتی : ” دیوانه کسی است که از خرد پذیرفته جامعه ی عقلانی هر دوره کژتابی می کند ” . سرت را تکان می دهی ، لبخند می زنی ، لبت را می گزی . می خواهی چیزی بگویی اما ساکت می مانی. شاید بپرسی چرا ؟ ولی باید بدانی که من هم فکر می کردم اینطور نیست …

به حافظ می زنم :  ” حافظ اگر سجده تو کرد مکن عیب … کافر عاشق صنم گناهی ندارد ”

جلوی اینه می ایستم … صدا می خواند : ” مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز … جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی “

ناله

شب است و شب ، و سایه ها

و جغدها

خرابه ها

میان این سیاهه ها

فقط توئی پناه من …

می خواستم بنویسم ، از چیزها! از سمپادیا! از دوستای قدیمیه رفته و جدیدیه آمده! یادم افتاد شریعتی گفته بود ” تا کی ناله ؟ اگه نمی تونی فریاد بزنی ناله نکن “

اولین گردهمایی مجموعه ی سمپادیا

اول سلام می کنیم و این روزای عید رو بهتون تبریک می گیم؛

مجموعه سمپادیا قصد داره اولین گردهمایی اعضاء سمپادیا رو روز پنج شنبه 22 وم مرداد برگزار کنه ، این برنامه محدودیتی واسه شرکت کننده ها نداره و مکانش هم بستگی به تعداد کسایی که میان داره.

برای اطلاعات بیشتر به تاپیک گردهمایی سمپادیا مراجعه کنید.