تا حالا تجربه نکرده بودم 3 بامداد ِ اولین روز ِ سال با صدای بارون از خواب بپرم …
هنوز هم تردید دارم در حسی که باید نسبت بهش داشته باشم !

باران که تمام شد :

مــن مــه ام

کــه گــاه بــه زمیــن دل مــی‌بنــدم و

گــاهــی بــه آسمــان،

و در میــانــه‌ی ایــن شــک

آرام آرام پــراکنــده مــی شــوم . . .